تهیه وتنظیم_رحیم مجاورویجویه
تشکیل لژ فراماسونری اسد آبادی به ریاست آیت الله مهدوی کنی و انتقال آن به آیت الله واعظ طبسی
:
در امتداد پیروزی انقلاب و تشکیل لژ اسد آبادی به رهبری مهدوی کنی، قدرت ریاکارانه فراماسونها در استمرار استعمار انگلیس بخوبی نشان داده شد. چون اعضا و رؤساي سازمان مافيا گونه اي كه از دو قرن پيش نام فراماسون بر آن نهاده اند، به علت پیري و از كار افتادگي و بدنامي و شناخته شدن، ديگر نمي توانند براي اجراي وظايفي كه به وسيله مقامات انگليس بدانها محول ميشد (و ميشود) مفيد وكارساز باشند، لذا كارشناسان سياسي ـ اجتماعي و طراحان آن دولت استعماري، براي ادامه سلطه خود بر ايران و حفظ منافع هنگفت خويش در اين كشور زرخيز، در صدد برآمده اند، در ساختار و اعضاي سازماني كه مجري نيات شوم و مقاصد پليد دولت انگليس بوده اند، تجديد نظر بنمايند.
به همین جهت گروهي از آخوندهاي متنفذ و مورد اعتماد خود را مأمور تجديد و توسعه و كارآيي سازمان مزبور نمودند و آيت الله مهدوي كني را كه از سالها پيش روابط بسيار نزديكي با مقامات و عمال درجه اول انگليس داشته است و دارد انتخاب نمودند و وي با تشكيل لژ اسدآبادي مأموريت مصيبت بار خويش را آغاز نمود. انتشار و افشاي چنين ماجراي اضطراب انگيزي، با وجود سانسور و خفقان كه بر ملت ايران حاكم است، به آگاهي عده اي از مردمان شريف و ميهن پرست رسيد، و آنها به تكثیر و پخش آن مبادرت نمودند و خيلي زود مردم ايران، از حيله جديد انگليس و وظايف تازه و بدبختي آور گروهي از روحانيون صاحب مقام و نفوذ، آگاه شدند.
نقش شوم انجمن حجتیه:
چند ماه بعد از چنين افشاگري حیرت انگيزي، افراد آگاه و دلسوزي كه به عمق و ژرفاي فاجعه جديد واقف شده بودند، تحت عنوان: انجمن حجتيه و عوامل آن، اعلاميه و اطلاعيه تكان دهنده اي به صورت شبنامه با تیراژ وسيعي در بین مردم ايران انتشار دادند كه به سرعت برق تكثیر و دست به دست مي گشت و مي گردد. فتوكپي اين اعلام خطر، براي عده معدودي از ايرانيان مقيم خارج و نشريات برون مرزي نيز ارسال گرديد، كه جز نشريه توفان هيچيك از نشريات جیره خوار ماسونها و چپ نماها و كمونيست هاي انگليسي، آن را چاپ ننمودند در اينجا براي آگاهي نسل جوان به چاپ بخشهاي مهم اين هشداريه مبادرت ميشود: انجمن حجتيه يك شبكه مخفي مافوق ارتجاعي و وابسته به محافل قدرتمند فراماسون انگلستان است كه رهبر آن شيخ محمود حلبي ميباشد. پايگاه ايدئولوژيكي اين انجمن در حوزه علميه قم است ولي در تمامي حوزه هاي علميه و مراكز بزرگ آموزش مذهبي در سراسر ايران داراي ركن هاي مهم و تعيین كننده است و بسياري از آخوندهاي قدرتمند و با نفوذ در حوزه هاي علميه و ارگان هاي دولتي از اعضاي اين انجمن هستند. انجمن حجتيه عملاً هدايت چهار شبكه سياسي علني را در اختيار دارد كه عبارتند از: هيئت موتلفه اسلامي، گردانندگان روزنامه رسالت، اكثريت كامل جامعه روحانيت مبارز و فدائيان اسلام. و البته اين شبكه ها، تعدادي از جمعيت هاي كوچك را به نسبت نفوذ در ميان اقشار گوناگون كارگري و دانشجويي و فرهنگيان و زنان به وجود آورده اند كه اينك در تشكل هاي اسلامي همسو گردانده اند.
گروههاي تروريستي دولتي و غیر دولتي به همراه گروههاي فشار اوباشان و از جمله انصار حزب الله و بخش اعظم فرماندهان رده بالاي سپاه و بسيج و نیروهاي انتظامي تحت هدايت اين انجمن كار مي كنند. اين انجمن، مافياي مالي در ايران را اداره ميكند كه چهار ركن و ارگان اصلي آن عبارتند از: بنياد مستضعفان و جانبازان ـ صندوقهاي قرض الحسنه بازار ـ كميته امداد امام خميني ـ آستان قدس رضوي.
انجمن حجتيه از طريق دو لژ ماسوني انگلستان به اسامي استروم ارگنتسيوم و گلدن دراين اوتر با شبكه بين المللي صهيونيسم ارتباط دارد و اصولاً نام آن نيز نام يك يهودي است. در آغاز سال ۱۳۵۸ شبكه حجتيه در ايران سي هزار عضو داشت و رهبر آن شيخ محمود حلبي بود. بسياري از چهره هاي شناخته شده آن زمان حجتيه براي ذخیره سازي، خود از جلوي صحنه عقب رفتند و به كارهاي سازماندهي پنهان سرگرم شدند كه حاصل آن، ايجاد گروه بنديهاي سياسي ـ اجتماعي نيمه علني و نيمه مخفي (هيئت موتلفه ـ رسالت ـ فدائيان اسلام ـ جامعه روحانيت و تشكل هاي وابسته به آنها) مافياي مالي قدرتمند ـ هسته هاي رهبري سپاه و بسيج و ارگانهاي اطلاعاتي و امنيتي و گروههاي تروريستي و فشار سركوبگر بوده است. آنها امروز پيگیرترين مدافع ولايت مطلقه فقيه هستند و از نیروهاي ساده انديش مذهبي براي تسلط مطلق خود بر حكومت و در جامعه بهره ميگيرند. ترديد نبايد داشت كه ولي فقيه انتصابي كنوني حكومت اسلامي اگر بخواهد در خط ديگري جدا از خط آنها حركت كند با مقاومت و جنجال بسيار روبرو خواهد شد. امثال آيت الله ناصر مكارم شیرازي كه سكان رهبري حوزه علميه قم را به عهده دارد يا حجت الاسلام واعظ طبسي، توليت آستان قدس رضوي در خراسان، شمشیر خود را براي چنين لحظه اي در زير عبا دارند تا به محض ناهمخواني ولي فقيه كنوني با برنامه هاي حجتيه، به همراه يارانشان كه در شوراي نگهبان و مجلس خبرگان اكثريت مطلق آرا را به دست دارند، به بهانه دفاع از فقه و ولايت فقيه، او را فاقد صلاحيت فقهي اعلام كرده و كنار بگذارند.
در سالهاي پس از انقلاب، شريف امامي در انتقال بسياري از سرمايه ها و ثروتهاي بنياد پهلوي به حكومت اسلامي نقش تعيين كننده ايفا كرد. او توانست شبكه عظيم فراماسونري ايران را زير ضربه جنبش انقلابي خارج كرده و آنان را به كمك اعضاي جديد حكومتي ترميم و بازسازي كند و رابطه هاي جديدي را نيز بین جمهوري اسلامي و انگلستان فراهم سازد. آشنايي ديرينه او با روحانيت ايران، در اين زمينه براي او امكان چنین سازماندهي را فراهم ساخت. كناره گیري سران شناخته شده حجتيه از جنجالهاي روز و رايج در حكومت اسلامي بويژه در سالهاي بعد از ۱۳۶۱ و تجديد سازمان و حيات نوين آن در دوره جديد كه اكنون به صورت مافيايي بر كشور تسلط دارد، ميتواند حاصل توصيه هاي پي پرتجربه اي نظیر شريف امامي باشد. در اين ميان مهدوي كني بي ترديد نقش اصلي و تعيين كننده به عهده داشته است. خميني درباره مهدوي كني گفته است به ايشان ارادت داشته و خواهم داشت. همه چيز بر قدرت داخلي و پشتوانه جهاني امثال كني ها بر مجموعه حكومت و ساختار ايدئولوژيكي حاكم دلالت دارد. همان قدرتي كه اگر صلاح خود بداند و رهبر را در خط خود تشخيص ندهد، دم و دستگاه ولايت فقيه و رهبر و .... را يك شبه جمع خواهد كرد و طرح ديگري را براي اعمال قدرت به اجرا خواهد گذاشت. اين قدرت در سالهاي پاياني حيات خميني نيز از همین موقعيت برخوردار شد و پس از مرگ او نيز اين اراده با قدرتي بيشتر بر دستگاه رهبري مجموع حكومت اعمال ميكند. مهدوي كني قصد دارد تا همه آخوندهاي با نفوذ و موثر را پشت سر بازار در يك صف كند و جبهه بازار ـ روحانيت را در مسیر هماهنگ با سياستهاي استعماري انگلستان به پيش ببرد.
علاوه بر آن جامعه وعاظ كه زير نظر حجت الاسلام فلسفي و نماينده اش حجت الاسلام اكرمي اداره ميشود، از ارگانهاي با نفوذ انجمن حجتيه است كه در پيش بردن خط كاري حجتيه در بین وعاظ و آخوندها و مردم مذهبي نقش مهم و فعالي دارد. هيئت مؤتلفه اسلامي از بازوهاي قدرتمند و نیروهاي مؤثر انجمن حجتيه است كه از مرتجع ترين و عقب مانده ترين و جنايتكار ترين و ددمنش ترين افراد مانند عسگر اولادي مسلمان (كه به دليل اينكه برادرش كمونيست شد، پسوند مسلمان را به فاميلي خود اضافه كرد تا مرز بندي ايدئولوژيكي كرده باشد)، اسدالله بادامچيان، علي اكبر پرورش (قايم مقام دبیركل موتلفه سردبیر هفته نامه ارتجاعي شما)، مصطفي میرسليم، محسن رفيق دوست، رضا زواره اي، اسدالله لاجوردي،... تشكيل شده است. دبیركل اين سازمان عسگر اولادي است. هيات مؤتلفه اسلامي بسياري از روحانيون و بزرگان حوزه هاي علميه را زير بال و پر خود دارند و عملاً به جامعه روحانيت مبارز و جامعه مدرسین حوزه علميه قم خط و ربط ميدهند. در جريان دستگیري احزاب چپ در سالهاي ۱۳۶۱ و ۱۳۷۲، ماموران امنيتي انگلستان اطلاعات خود را براي شناسايي اين نیروها از طرق مختلف (و از جمله توسط شورشيان مرتجع افغاني) به عسگر اولادي جلاد در مقام دادستاني انقلاب، هجوم سراسري و خونيني به نیروهاي چپ سازمان داده شد. سران اين سازمان در جريان كشتار دسته جمعي زندانيان سياسي ـ اجتماعي نقش كليدي داشتند كه البته با تأييد خميني صورت پذيرفت.مصطفی میرسليم روابط مستقيم با عوامل فراماسونري انگلستان دارد كه برخي از آنها را در ارگانهاي مختلفي مستقر كرده است .
در پایان این مطلب اشاره می کنیم که به دلیل حذف ناگهانی آیت الله مهدوی کنی از صحنه سیاسی ،مسئولیت ورهبری این لژ فراماسونری اسد آبادی به آیت الله واعظ طبسی داده شده است و همگان شاهد بیعت تمامی فراماسونهای در راس قدرت درماه گذشته در مشهد با سرلژ جدیدبودیم.
کنسرت اروپا و آمریکا؟
https://bringdowntheman.com/.i/q0651Bv8iZJ1inzS2MKVhLzkiM3Ajo3DhL29gYj_3D_3D
۱۳۹۰ آذر ۱۵, سهشنبه
۱۳۹۰ آذر ۷, دوشنبه
ترور ناجوانمردانه رافق تقی نویسنده آذربایجانی
ترور ناجوانمردانه رافق تقی نویسنده آذربایجانی
گرد آوری شده از سایت دویچه وله (رحیم مجاور ویجویه
http://www.dw-world.de/dw/article/0,,15558448,00.html
Großansicht des Bildes mit der Bildunterschrift: رافق تقی، نویسنده آذربایجانیرافق تقی، نویسندهی آذربایجانی چهار روز پس از سوءقصد در باکو جان سپرد. وی پیش از مرگ خود احتمال دخالت ایران در این سوءقصد را تائید کرده بود. هنوز بسیاری از سئوالها پیرامون مرگ این نویسندهی منتقد اسلام بیپاسخ است.
رافق تقی در روز چهارشنبه دوم آذر۱۳۹۰ در بیمارستانی در باکو درگذشت. پلیس آذربایجان تحقیقات پیرامون سوءقصد و مرگ رافق تقی را ادامه میدهد. روزنامههای دولتی این کشور خبر درگذشت این نویسندهی منتقد اسلام را بدون تفسیر منتشر کردند، اما رسانههای مستقل و وابسته به اپوزیسیون آذربایجان به دست داشتن عوامل ایران" در این سوءقصد اشاره میکنند. در عین حال خود رافق تقی نیز پیش از مرگش "از احتمال دست داشتن عوامل ایران" صحبت کرده بود.
ایلغار، برادر رافق تقی درگفتوگو با دویچهوله ضمن تائید صحبتهای برادرش گفت، پلیس ضارب را دستگیر نکرده و خانوادهی او فعلا از تحقیقات پلیس اطلاعی ندارد. یک کارشناس اهل باکو به دویچهوله گفت، قتل رافق تقی، رئیس "مجمع نویسندگان آزاد آذربایجان" احتمالا با اصلاح قوانین دینی در آذربایجان مرتبط است. چون وی در سال ۲۰۰۹ از حبس آزاد شده و در ظرف دو سال گذشته سوءقصدی به جان او انجام نگرفته است. وی تاکید کرد، اصلاح قوانین دینی آذربایجان به منظور مقابله با نفوذ ایران انجام گرفته است.
روزنامهی جمهوری اسلامی: سلمان رشدی آذربایجان به قتل رسید
تاکنون حکومت آذربایجان دربارهی سوءقصد به جان رافق تقی سکوت کرده است. گرچه مقامهای رسمی جمهوری اسلامی ایران تاکنون واکنشی پیرامون سوءقصد به جان نویسندهی آذربایجانی نشان ندادهاند، سفارت ایران در باکو دست داشتن ایران در این سوءقصد را تکذیب کرد.
اما روزنامهی جمهوری اسلامی ایران درباره این واقعه نوشته است: «سلمان رشدی جمهوری آذربایجان، به قتل رسید. رافق تقی که به دلیل اهانت به پیامبر اکرم در جمهوری آذربایجان به سلمان رشدی معروف بود، دیروز توسط یک فرد ناشناس به قتل رسید. وی به دلیل اهانتهای بیسابقه به حضرت رسول اکرم، مورد نفرت مردم جمهوری آذربایجان بود. به همین دلیل، مردم آذربایجان از آیتالله العظمی فاضل لنکرانی دربارهی وی استفتاء کردند و ایشان درهمان زمان این شخص را محکوم به اعدام دانستند».
رافق تقی: من از آیتاللهها هم به خدا نزدیکترم
رافق تقی نظرش را آشکارا دربارهی فتوای روحانیان ایران در محافل مختلف آذربایجانیها و همچنین در رسانههای مستقل کشور بیان کرده بود.
وی در یکی از مصاحبههای مطبوعاتی خود دراین باره میگوید: «هفت آیتالله برای مرگ من فتوا دادهاند. برخی از آنها دار فانی را وداع گفتند. اینان که به اصطلاح خادمان دین هم هستند و بنام دین فتوای قتل دیگران را صادر میکنند، کارشان بیمعناست. من مثل این آیتاللهها کتابهای دینی زیادی نخواندم و بیشتر کتابهای علمی خواندم، اما برای کسی آرزوی مرگ نمیکنم. بگذار زندگی کنند. نکش و حکم قتل صادر نکن! زندگی را هدیه کن نه مرگ را! من هم از شما خوشم نمیآید، اما من به مرگ شما حکم نمیکنم. پس به من بگوئید چه کسی به خدا نزدیکتراست. من از آیتاللهها هم به خدا نزدیکترهستم».
پس از صدور فتوا، زندگی نویسنده چگونه گذشت؟
آیتالله فاضل لنکرانی در فتوای چهارم آذر ۱۳۸۵ خود صریحا حکم میکند: «قتل او بر هر کسی که دسترسی داشته باشد لازم است». پنج سال از تاریخ این فتوا میگذرد. این پنج سال را رافق تقی چگونه گذراند؟
یکی از دوستان نزدیک رافق که او را همراهی میکرد، در گفتگو با ذویچه وله دربارهی زندگی این نویسنده و پزشک آذری پس از صدور فتوا، چنین شرح میدهد: «آخرین دیدار ما در قهوه خانهای نزدیکی مجسمهی آنا سلطانوا در گنجلیک بود. او تعریف میکرد کلا زندگی برای او سخت بوده اما پرانرژی کار میکرد. بعد از فتوا دستگیر شد و 2 سال حبس بود. پس از آزادی هم که هر وقت مقاله مینوشت با موجی از توهین و تحقیر دینداران رادیکال مواجه بود. خودش پیشبینی میکرد روزی احتمالا به جان او سوء قصد کنند و دغدغهی ترور داشت. اما آزادانه و بدون هراس کار و فعالیت میکرد».
رافق تقی درباره قاتل چه گفت؟
Bildunterschrift: Großansicht des Bildes mit der Bildunterschrift: رافق تقیرافق تقی پس از سوءقصد، دربارهی وقوع این حادثه به تفصیل سخن گفت. وی در یکی از مصاحبههای خود در بیمارستان باکو جزئیات این حادثه را چنین توضیح میدهد: «ساعت ۱۰ شب به من حمله کردند. ضارب صورتش را پوشانده و حتی یک کلمه هم صحبت نکرد و اگر چنین میکرد من از لهجه میتوانستم او را شناسائی کنم. من در طول هفته فقط یک روز ساعت ۱۰ شب به خانه برمیگردم. شخص ضارب دقیقا اطلاع داشت که در کدام شب دیر برمیگردم. آنها مراقب من بودند و این حمله را سازماندهی کرده بودند. ضارب به من ۷ ضربه زد».
رافق تقی دو روز پیش از مرگش در یک مصاحبهی دیگر بر روی تخت بیمارستان به این سئوال خبرنگار آذری که در پشت این قضایا دست چه کسانی را میتواند مشاهده کرد، چنین پاسخ میدهد: «اين سوءقصد يا از طرف دينداران افراطی آذربايجان صورت گرفته، يا اينکه از طرف عوامل ايران سازماندهی شده است».
رافق تقی در این گفتگو انگيزهی سوءقصد را نوشتههای انتقادیاش درباره اسلام افراطی و خصوصا آخرين مقالهاش تحت عنوان «ايران و جهانی سازی» میداند.
ادامهی انتشار مقالات به نام رافق تقی در جمهوری آذربایجان
رافق تقی رئیس"مجمع نویسندگان آزاد آذربایجان" بود و مجموعه داستانی نیز از وی منتشر شده است. وی مقالاتی هم در رسانههای آذری زبان درباره اسلامگرایی منتشر کرده است.
آقشین یئنیسئی، نویسندهی همکار او به دویچه وله میگوید: «در آذربایجان روشنفکران و نویسندگان جمهوری معتقدند که قتل رافق تقی به دلیل ترساندن نویسندگان جمهوری آذربایجان انجام گرفته است».
آقشین یئنی سئی نویسنده و شاعر آذربایجانی، عضو مجمع نویسندگان آزاد آذربایجان خبر داد که وی به همراه برخی دیگر از شاعران و نویسندگان کشور مقالاتی را برای ادامه راه رافق تقی منتشر خواهند کرد. آقشین یئنی سئی میافزاید: «هر روز یک نفر از دوستان رافق تقی با اسم مستعار رافق تقی در نشریات مقاله خواهد نوشت و عقایدش را بدون سانسور منتشر خواهد کرد. ما میخواهیم این کمپین را سازماندهی کنیم».
این نویسنده و شاعر آذربایجانی درگفتگو با دویچه وله خبر داد که قتل رافق تقی باعث مصممتر شدن شاعران و نویسندگان آزاداندیش جمهوری آذربایجان خواهد شد.
گرد آوری شده از سایت دویچه وله (رحیم مجاور ویجویه
http://www.dw-world.de/dw/article/0,,15558448,00.html
Großansicht des Bildes mit der Bildunterschrift: رافق تقی، نویسنده آذربایجانیرافق تقی، نویسندهی آذربایجانی چهار روز پس از سوءقصد در باکو جان سپرد. وی پیش از مرگ خود احتمال دخالت ایران در این سوءقصد را تائید کرده بود. هنوز بسیاری از سئوالها پیرامون مرگ این نویسندهی منتقد اسلام بیپاسخ است.
رافق تقی در روز چهارشنبه دوم آذر۱۳۹۰ در بیمارستانی در باکو درگذشت. پلیس آذربایجان تحقیقات پیرامون سوءقصد و مرگ رافق تقی را ادامه میدهد. روزنامههای دولتی این کشور خبر درگذشت این نویسندهی منتقد اسلام را بدون تفسیر منتشر کردند، اما رسانههای مستقل و وابسته به اپوزیسیون آذربایجان به دست داشتن عوامل ایران" در این سوءقصد اشاره میکنند. در عین حال خود رافق تقی نیز پیش از مرگش "از احتمال دست داشتن عوامل ایران" صحبت کرده بود.
ایلغار، برادر رافق تقی درگفتوگو با دویچهوله ضمن تائید صحبتهای برادرش گفت، پلیس ضارب را دستگیر نکرده و خانوادهی او فعلا از تحقیقات پلیس اطلاعی ندارد. یک کارشناس اهل باکو به دویچهوله گفت، قتل رافق تقی، رئیس "مجمع نویسندگان آزاد آذربایجان" احتمالا با اصلاح قوانین دینی در آذربایجان مرتبط است. چون وی در سال ۲۰۰۹ از حبس آزاد شده و در ظرف دو سال گذشته سوءقصدی به جان او انجام نگرفته است. وی تاکید کرد، اصلاح قوانین دینی آذربایجان به منظور مقابله با نفوذ ایران انجام گرفته است.
روزنامهی جمهوری اسلامی: سلمان رشدی آذربایجان به قتل رسید
تاکنون حکومت آذربایجان دربارهی سوءقصد به جان رافق تقی سکوت کرده است. گرچه مقامهای رسمی جمهوری اسلامی ایران تاکنون واکنشی پیرامون سوءقصد به جان نویسندهی آذربایجانی نشان ندادهاند، سفارت ایران در باکو دست داشتن ایران در این سوءقصد را تکذیب کرد.
اما روزنامهی جمهوری اسلامی ایران درباره این واقعه نوشته است: «سلمان رشدی جمهوری آذربایجان، به قتل رسید. رافق تقی که به دلیل اهانت به پیامبر اکرم در جمهوری آذربایجان به سلمان رشدی معروف بود، دیروز توسط یک فرد ناشناس به قتل رسید. وی به دلیل اهانتهای بیسابقه به حضرت رسول اکرم، مورد نفرت مردم جمهوری آذربایجان بود. به همین دلیل، مردم آذربایجان از آیتالله العظمی فاضل لنکرانی دربارهی وی استفتاء کردند و ایشان درهمان زمان این شخص را محکوم به اعدام دانستند».
رافق تقی: من از آیتاللهها هم به خدا نزدیکترم
رافق تقی نظرش را آشکارا دربارهی فتوای روحانیان ایران در محافل مختلف آذربایجانیها و همچنین در رسانههای مستقل کشور بیان کرده بود.
وی در یکی از مصاحبههای مطبوعاتی خود دراین باره میگوید: «هفت آیتالله برای مرگ من فتوا دادهاند. برخی از آنها دار فانی را وداع گفتند. اینان که به اصطلاح خادمان دین هم هستند و بنام دین فتوای قتل دیگران را صادر میکنند، کارشان بیمعناست. من مثل این آیتاللهها کتابهای دینی زیادی نخواندم و بیشتر کتابهای علمی خواندم، اما برای کسی آرزوی مرگ نمیکنم. بگذار زندگی کنند. نکش و حکم قتل صادر نکن! زندگی را هدیه کن نه مرگ را! من هم از شما خوشم نمیآید، اما من به مرگ شما حکم نمیکنم. پس به من بگوئید چه کسی به خدا نزدیکتراست. من از آیتاللهها هم به خدا نزدیکترهستم».
پس از صدور فتوا، زندگی نویسنده چگونه گذشت؟
آیتالله فاضل لنکرانی در فتوای چهارم آذر ۱۳۸۵ خود صریحا حکم میکند: «قتل او بر هر کسی که دسترسی داشته باشد لازم است». پنج سال از تاریخ این فتوا میگذرد. این پنج سال را رافق تقی چگونه گذراند؟
یکی از دوستان نزدیک رافق که او را همراهی میکرد، در گفتگو با ذویچه وله دربارهی زندگی این نویسنده و پزشک آذری پس از صدور فتوا، چنین شرح میدهد: «آخرین دیدار ما در قهوه خانهای نزدیکی مجسمهی آنا سلطانوا در گنجلیک بود. او تعریف میکرد کلا زندگی برای او سخت بوده اما پرانرژی کار میکرد. بعد از فتوا دستگیر شد و 2 سال حبس بود. پس از آزادی هم که هر وقت مقاله مینوشت با موجی از توهین و تحقیر دینداران رادیکال مواجه بود. خودش پیشبینی میکرد روزی احتمالا به جان او سوء قصد کنند و دغدغهی ترور داشت. اما آزادانه و بدون هراس کار و فعالیت میکرد».
رافق تقی درباره قاتل چه گفت؟
Bildunterschrift: Großansicht des Bildes mit der Bildunterschrift: رافق تقیرافق تقی پس از سوءقصد، دربارهی وقوع این حادثه به تفصیل سخن گفت. وی در یکی از مصاحبههای خود در بیمارستان باکو جزئیات این حادثه را چنین توضیح میدهد: «ساعت ۱۰ شب به من حمله کردند. ضارب صورتش را پوشانده و حتی یک کلمه هم صحبت نکرد و اگر چنین میکرد من از لهجه میتوانستم او را شناسائی کنم. من در طول هفته فقط یک روز ساعت ۱۰ شب به خانه برمیگردم. شخص ضارب دقیقا اطلاع داشت که در کدام شب دیر برمیگردم. آنها مراقب من بودند و این حمله را سازماندهی کرده بودند. ضارب به من ۷ ضربه زد».
رافق تقی دو روز پیش از مرگش در یک مصاحبهی دیگر بر روی تخت بیمارستان به این سئوال خبرنگار آذری که در پشت این قضایا دست چه کسانی را میتواند مشاهده کرد، چنین پاسخ میدهد: «اين سوءقصد يا از طرف دينداران افراطی آذربايجان صورت گرفته، يا اينکه از طرف عوامل ايران سازماندهی شده است».
رافق تقی در این گفتگو انگيزهی سوءقصد را نوشتههای انتقادیاش درباره اسلام افراطی و خصوصا آخرين مقالهاش تحت عنوان «ايران و جهانی سازی» میداند.
ادامهی انتشار مقالات به نام رافق تقی در جمهوری آذربایجان
رافق تقی رئیس"مجمع نویسندگان آزاد آذربایجان" بود و مجموعه داستانی نیز از وی منتشر شده است. وی مقالاتی هم در رسانههای آذری زبان درباره اسلامگرایی منتشر کرده است.
آقشین یئنیسئی، نویسندهی همکار او به دویچه وله میگوید: «در آذربایجان روشنفکران و نویسندگان جمهوری معتقدند که قتل رافق تقی به دلیل ترساندن نویسندگان جمهوری آذربایجان انجام گرفته است».
آقشین یئنی سئی نویسنده و شاعر آذربایجانی، عضو مجمع نویسندگان آزاد آذربایجان خبر داد که وی به همراه برخی دیگر از شاعران و نویسندگان کشور مقالاتی را برای ادامه راه رافق تقی منتشر خواهند کرد. آقشین یئنی سئی میافزاید: «هر روز یک نفر از دوستان رافق تقی با اسم مستعار رافق تقی در نشریات مقاله خواهد نوشت و عقایدش را بدون سانسور منتشر خواهد کرد. ما میخواهیم این کمپین را سازماندهی کنیم».
این نویسنده و شاعر آذربایجانی درگفتگو با دویچه وله خبر داد که قتل رافق تقی باعث مصممتر شدن شاعران و نویسندگان آزاداندیش جمهوری آذربایجان خواهد شد.
۱۳۹۰ آذر ۴, جمعه
متن کامل سرود ای ایران وتاریخچه آن
متن کامل سرود ای ایران وتاریخچه آن
تهیه وتنظیم رحیم مجاور ویجویه
در شهریور 1323زمانی که نیروهای انگلیسی و دیگر متفقین تهران را اشغال کرده بودند، حسین گل گلاب تصنیف سرای معروف، از یکی از خیابان های معروف شهر می گذرد.
او مشاهده می کند که بین یک سرباز انگلیسی و یک افسر ایرانی بگو مگو می شود و سرباز انگلیسی، کشیده محکمی در گوش افسر ایرانی می نوازد. گل گلاب پس از دیدنِ این صحنه، با چشمان اشک آلود به استودیوی روح الله خالقی (موسیقی دان) می رود و شروع به گریه می کند.
غلامحسین بنان می پرسد ماجرا چیست؟ او ماجرا را تعریف می کند و می گوید:
کار ما به اینجا رسیده که سرباز اجنبی توی گوش نظامی ایرانی بزند ! سپس کاغذ و قلم را بر می دارد و با همان حال، می سراید:
ای ایران ای مرز پرگهر
ای خاکت سرچشمه ی هنر
دور از تو اندیشه بدان
پاینده مانی و جاودان
ای دشمن! ار تو سنگ خاره ای من آهنم
جان من فدای خاک پاک میهنم...
همانجا، خالقی موسیقی آن را می نویسد و بنان نیز آن را می خواند و ظرف یک هفته، تصنیف "ای ایران" در یک ارکستر بزرگ اجرا می شود.
سرود «اي ايران» دقيقا در 27 مهر ماه سال 1323 در تالار دبستان نظامي [دانشکدۀ افسري فعلي] و در حضور جمعي از چهرههاي فعال در موسيقي ايران متولد شد. شعر اين سرود را «حسين گل گلاب» استاد دانشگاه تهران سروده بود، و از ويژگيهاي آن، اول اين است که تکتک واژههاي به کار رفته در سروده، فارسي است و در هيچيک از ابيات آن کلمهاي معرب يا غير فارسي وجود ندارد. سراسر هر سه بند سرود، سرشار از واژههاى خوشتراش فارسى است. زبان پاكيزهاى كه هيچ واژه بيگانه در آن راه پيدا نكرده است، و با اين همه هيچ واژهاى نيز در آن مهجور و ناشناخته نيست و دريافت متن را دشوار نمىسازد.
دومين ويژگي سرود «اي ايران» در بافت و ساختار شعر آن است، بهگونهاي که تمامي گروههاي سني، از کودک تا بزرگسال ميتوانند آن را اجرا کنند. همين ويژگي سبب شده تا اين سرود در تمامي مراکز آموزشي و حتي کودکستانها قابليت اجرا داشته باشد.
و بالاخره سومين ويژگياي که براي اين سرود قائل شدهاند، فراگيري اين سرود به لحاظ امکانات اجرايي است که به هر گروه يا فرد، امکان ميدهد تا بدون ساز و آلات و ادوات موسيقي نيز بتوان آن را اجرا کنند.
آهنگ اين سرود که در آواز دشتي خلق شده، از ساختههاي ماندگار «روحالله خالقي» است. ملودي اصلي و پايهاي کار، از برخي نغمههاي موسيقي بختياري که از فضايي حماسي برخوردار است، گرفته شده.
اين سرود در اجراي نخست خود بهصورت کر خوانده شد. اما ساختار محکم شعر و موسيقي آن سبب شد تا در دهههاي بعد خوانندگان مطرحي همانند «غلامحسين بنان» و نيز «اسفنديار قرهباغي» آن را بهصورت تکخواني هم اجرا کنند.
در سالهاي اوليه پس از انقلاب، اين سرود براي مدت کوتاهي بهعنوان «سرود ملي» از راديو و تلويزيون ايران پخش ميشد، اما بعدا چند سالي از رسانههاي داخلي حذف شد تا در دهۀ اخير که باز در مناسبتهاي مختلف تاريخي، آن را ميشنويم.
ای ایران ای مرز پر گهر
ای خاكت سرچشمه هنر
دور از تو اندیشه بدان
پاینده مانی و جاودان
ای … دشمن ارتو سنگ خاره ای من آهنم
جان من فدای خاك پاك میهنم
مهر تو چون شد پیشه ام
دور از تو نیست اندیشه ام
در راه تو ، كی ارزشی دارد این جان ما
پاینده باد خاك ایران ما
سنگ كوهت دُر و گوهر است
خاك دشتت بهتر از زر است
مهرت از دل كی برون كنم
برگو بی مهر تو چون كنم
تا … گردش جهان و دور آسمان بپاست
نور ایزدی همیشه رهنمای ماست
مهر تو چون شد پیشه ام
دور از تو نیست ، اندیشه ام
در راه تو ، كی ارزشی دارد اين جان ما
پاینده باد خاك ايران ما
ایران ای خرم بهشت من
روشن از تو سرنوشت من
گر آتش بارد به پیكرم
جز مهرت بر دل نپرورم
از … آب و خاك و مهر تو سرشته شد دلم
مهرت ار برون رود چه می شود دلم
مهر تو چون ، شد پیشه ام
دور از تو نیست ، انديشه ام
در راه تو ، كی ارزشی دارد اين جان ما
پاینده باد خاك ایران ما
تهیه وتنظیم رحیم مجاور ویجویه
در شهریور 1323زمانی که نیروهای انگلیسی و دیگر متفقین تهران را اشغال کرده بودند، حسین گل گلاب تصنیف سرای معروف، از یکی از خیابان های معروف شهر می گذرد.
او مشاهده می کند که بین یک سرباز انگلیسی و یک افسر ایرانی بگو مگو می شود و سرباز انگلیسی، کشیده محکمی در گوش افسر ایرانی می نوازد. گل گلاب پس از دیدنِ این صحنه، با چشمان اشک آلود به استودیوی روح الله خالقی (موسیقی دان) می رود و شروع به گریه می کند.
غلامحسین بنان می پرسد ماجرا چیست؟ او ماجرا را تعریف می کند و می گوید:
کار ما به اینجا رسیده که سرباز اجنبی توی گوش نظامی ایرانی بزند ! سپس کاغذ و قلم را بر می دارد و با همان حال، می سراید:
ای ایران ای مرز پرگهر
ای خاکت سرچشمه ی هنر
دور از تو اندیشه بدان
پاینده مانی و جاودان
ای دشمن! ار تو سنگ خاره ای من آهنم
جان من فدای خاک پاک میهنم...
همانجا، خالقی موسیقی آن را می نویسد و بنان نیز آن را می خواند و ظرف یک هفته، تصنیف "ای ایران" در یک ارکستر بزرگ اجرا می شود.
سرود «اي ايران» دقيقا در 27 مهر ماه سال 1323 در تالار دبستان نظامي [دانشکدۀ افسري فعلي] و در حضور جمعي از چهرههاي فعال در موسيقي ايران متولد شد. شعر اين سرود را «حسين گل گلاب» استاد دانشگاه تهران سروده بود، و از ويژگيهاي آن، اول اين است که تکتک واژههاي به کار رفته در سروده، فارسي است و در هيچيک از ابيات آن کلمهاي معرب يا غير فارسي وجود ندارد. سراسر هر سه بند سرود، سرشار از واژههاى خوشتراش فارسى است. زبان پاكيزهاى كه هيچ واژه بيگانه در آن راه پيدا نكرده است، و با اين همه هيچ واژهاى نيز در آن مهجور و ناشناخته نيست و دريافت متن را دشوار نمىسازد.
دومين ويژگي سرود «اي ايران» در بافت و ساختار شعر آن است، بهگونهاي که تمامي گروههاي سني، از کودک تا بزرگسال ميتوانند آن را اجرا کنند. همين ويژگي سبب شده تا اين سرود در تمامي مراکز آموزشي و حتي کودکستانها قابليت اجرا داشته باشد.
و بالاخره سومين ويژگياي که براي اين سرود قائل شدهاند، فراگيري اين سرود به لحاظ امکانات اجرايي است که به هر گروه يا فرد، امکان ميدهد تا بدون ساز و آلات و ادوات موسيقي نيز بتوان آن را اجرا کنند.
آهنگ اين سرود که در آواز دشتي خلق شده، از ساختههاي ماندگار «روحالله خالقي» است. ملودي اصلي و پايهاي کار، از برخي نغمههاي موسيقي بختياري که از فضايي حماسي برخوردار است، گرفته شده.
اين سرود در اجراي نخست خود بهصورت کر خوانده شد. اما ساختار محکم شعر و موسيقي آن سبب شد تا در دهههاي بعد خوانندگان مطرحي همانند «غلامحسين بنان» و نيز «اسفنديار قرهباغي» آن را بهصورت تکخواني هم اجرا کنند.
در سالهاي اوليه پس از انقلاب، اين سرود براي مدت کوتاهي بهعنوان «سرود ملي» از راديو و تلويزيون ايران پخش ميشد، اما بعدا چند سالي از رسانههاي داخلي حذف شد تا در دهۀ اخير که باز در مناسبتهاي مختلف تاريخي، آن را ميشنويم.
ای ایران ای مرز پر گهر
ای خاكت سرچشمه هنر
دور از تو اندیشه بدان
پاینده مانی و جاودان
ای … دشمن ارتو سنگ خاره ای من آهنم
جان من فدای خاك پاك میهنم
مهر تو چون شد پیشه ام
دور از تو نیست اندیشه ام
در راه تو ، كی ارزشی دارد این جان ما
پاینده باد خاك ایران ما
سنگ كوهت دُر و گوهر است
خاك دشتت بهتر از زر است
مهرت از دل كی برون كنم
برگو بی مهر تو چون كنم
تا … گردش جهان و دور آسمان بپاست
نور ایزدی همیشه رهنمای ماست
مهر تو چون شد پیشه ام
دور از تو نیست ، اندیشه ام
در راه تو ، كی ارزشی دارد اين جان ما
پاینده باد خاك ايران ما
ایران ای خرم بهشت من
روشن از تو سرنوشت من
گر آتش بارد به پیكرم
جز مهرت بر دل نپرورم
از … آب و خاك و مهر تو سرشته شد دلم
مهرت ار برون رود چه می شود دلم
مهر تو چون ، شد پیشه ام
دور از تو نیست ، انديشه ام
در راه تو ، كی ارزشی دارد اين جان ما
پاینده باد خاك ایران ما
مثنوی مرد شب
مثنوی مرد شب _تهیه و تدوین رحیم مجاورویجویه
دشـتها، خاموش و خالی؛ سـوگوار
لالهها، لالاند و خونیـن؛ داغـدار
چشـمها، نومید و یخـبندان و سرد
دل درونِ سـینه، مالامال درد
سایهها، اشباح ِکور و خسـتهاند
دسـتها را خسـتگیها بسـتهاند
عـنکبوتِ این شـبِ شـوم و پلـید
در فـضای شـهر تارش را تـنید
شـهر خاموش است و درها نیست باز
مـردِ شب، میخـواند این آواز باز:
- ای که چشـمت باغ سـبزِِ یادها
- رودِ جوشـانِ بسـی فریادها
ای به من نزدیکتر، از من به من
خونِ جاریِّ فراســوهایِ تن
ای که دسـتت سـاقهء سبز نیاز
سـاقهء غـمگینِ دسـتم را بیآز
ای که چشـمت با دو چشـمم آشناست
شهر صـبحِ مـهربانیها کجـاست؟
ای تو باران ِدلانگـیز بهار
بر کویـر تـفـتهء جانم ببار
ای که اندوهت غـروبی دردخـیز
از درون ِبستر غـم خـیز، خیز
بر دلـم از مـهر امشب پا گذار
کار غـمها را به غـمها وا گذار …»
مـرد، در اندیشـههای دور و دور
در میان ِ کوچـههای سـوت و کور
خسـتهتن، با دودِ آهِ سـردِ خویش
باز میخـواند سرودِ دردِ خویش:
- «ای ز جام آرزوها مسـتِ مسـت
- مسـتی ما راهِ غـمها را نبست
عیسیِ رنج قرونم من، غـریب
مانده بر روی چلیپایِ فـریب
کـوچههای شـهر، شـهر ِیاد بود
روی لـبها هر سـخن، فریاد بود
شـعلههای آتش مسـموم باد
سـاقههایِ سـبز را بر باد داد
زندگی، امـید در رگها فِـسُـرد
خـندهها، در زیر سنگِ لب بمـُرد
راهِ خوبِ آرزوها بســته بود
صبح روشن، شیشهای بشکسته بود
آب رویِ آتـشِ دل ریختـند
صبح را بر دار شـب آویختـند
شـعلههایِ پاک، خاموشی گرفت
قصهها رنگِ فراموشی گرفت
شـمعِ گرم آشنایی سـرد ماند
روی مرز مـردمی، نامـرد ماند
اضطرابِ سـالهای سختِ درد
روح ایمان را ز دل تبعـید کرد
کوره راهِ ماندهای اینک بهجاست
از سواری لیک، گردی برنخاست
ای که شولای غـمم را دوختی
ریشـهء جان و تنـم را سوختی
ای تو پیـغامآورِ صبح سـپید
تکسـوار راهِ فردایِ امـید
ای شبِ یلدای غـمها را سـحر
پردهء تاریک شـبها را بـِدَر
قلعههای شـومِ شـب را باز کن
قـصهء پایان غـم، آغاز کن …»
مـردِ شب، آوایِ دردش را بـُرید
قطرهء اشـکی ز چشمانش چکید
خسـتهدل، تـنهای تـنها، مـستِ مـست
با سـرودِ خود دلِ شب را شـکسـت
مـرغ شب، از درد نالید و گذشـت
مـردِ شب، با سایهء خود دور گشـت
دشـتها، خاموش و خالی؛ سـوگوار
لالهها، لالاند و خونیـن؛ داغـدار
چشـمها، نومید و یخـبندان و سرد
دل درونِ سـینه، مالامال درد
سایهها، اشباح ِکور و خسـتهاند
دسـتها را خسـتگیها بسـتهاند
عـنکبوتِ این شـبِ شـوم و پلـید
در فـضای شـهر تارش را تـنید
شـهر خاموش است و درها نیست باز
مـردِ شب، میخـواند این آواز باز:
- ای که چشـمت باغ سـبزِِ یادها
- رودِ جوشـانِ بسـی فریادها
ای به من نزدیکتر، از من به من
خونِ جاریِّ فراســوهایِ تن
ای که دسـتت سـاقهء سبز نیاز
سـاقهء غـمگینِ دسـتم را بیآز
ای که چشـمت با دو چشـمم آشناست
شهر صـبحِ مـهربانیها کجـاست؟
ای تو باران ِدلانگـیز بهار
بر کویـر تـفـتهء جانم ببار
ای که اندوهت غـروبی دردخـیز
از درون ِبستر غـم خـیز، خیز
بر دلـم از مـهر امشب پا گذار
کار غـمها را به غـمها وا گذار …»
مـرد، در اندیشـههای دور و دور
در میان ِ کوچـههای سـوت و کور
خسـتهتن، با دودِ آهِ سـردِ خویش
باز میخـواند سرودِ دردِ خویش:
- «ای ز جام آرزوها مسـتِ مسـت
- مسـتی ما راهِ غـمها را نبست
عیسیِ رنج قرونم من، غـریب
مانده بر روی چلیپایِ فـریب
کـوچههای شـهر، شـهر ِیاد بود
روی لـبها هر سـخن، فریاد بود
شـعلههای آتش مسـموم باد
سـاقههایِ سـبز را بر باد داد
زندگی، امـید در رگها فِـسُـرد
خـندهها، در زیر سنگِ لب بمـُرد
راهِ خوبِ آرزوها بســته بود
صبح روشن، شیشهای بشکسته بود
آب رویِ آتـشِ دل ریختـند
صبح را بر دار شـب آویختـند
شـعلههایِ پاک، خاموشی گرفت
قصهها رنگِ فراموشی گرفت
شـمعِ گرم آشنایی سـرد ماند
روی مرز مـردمی، نامـرد ماند
اضطرابِ سـالهای سختِ درد
روح ایمان را ز دل تبعـید کرد
کوره راهِ ماندهای اینک بهجاست
از سواری لیک، گردی برنخاست
ای که شولای غـمم را دوختی
ریشـهء جان و تنـم را سوختی
ای تو پیـغامآورِ صبح سـپید
تکسـوار راهِ فردایِ امـید
ای شبِ یلدای غـمها را سـحر
پردهء تاریک شـبها را بـِدَر
قلعههای شـومِ شـب را باز کن
قـصهء پایان غـم، آغاز کن …»
مـردِ شب، آوایِ دردش را بـُرید
قطرهء اشـکی ز چشمانش چکید
خسـتهدل، تـنهای تـنها، مـستِ مـست
با سـرودِ خود دلِ شب را شـکسـت
مـرغ شب، از درد نالید و گذشـت
مـردِ شب، با سایهء خود دور گشـت
۱۳۹۰ آبان ۲۷, جمعه
روشهای محافظت از کمر درد
روشهای محافظت از کمردرد
گردآورنده رحیم مجاورویجویه
--------------------------------------------------------------------------------
مقدمه
احساس درد و ناراحتی در ناحیه کمر ، علامت شایع بسیاری از بیماریهای اسکلتی و غیر اسکلتی است. و در جامعه شیوع بالایی دارد و گاه تا 80% از جمعیت را در بر میگیرد. اغلب بیماران با درد حاد کمر یک اختلال عضلانی اسکلتی دارند که طی 4-1 هفته خودبخود بهبود مییابد و نیاز به درمان خاصی ندارد. ولی ارزیابی پزشکی برای یافتن مواردی که حائز اهمیت بوده یا نیاز به اقدام فوری پزشکی دارند، باید انجام شود. اهمیت کمر درد از چند جهت مورد توجه است.
- هزینه اجتماعی سالانه بالا
- علایم مربوط به کمر شایعترین علت ناتوانی در بیماران کمتر از 45 سال میباشند.
- 50% از کارگران بالغ هر سال دچار آسیب کمر میشوند.
- و تقریبا 1% از جمعیت به علت درد پشت دچار ناتوانی مزمن هستند.
آناتومی ستون فقرات
قسمت جلویی ستون فقرات ، شامل اجسام مهرهای استوانهای شکلی است که توسط دیسکهای بین مهرهای از هم جدا میشوند و توسط رباطهای طولی از جلو و عقب در کنار هم بطور ثابت قرار میگیرند. دیسکهای بین مهرهای ، متشکل از یک هسته ژلاتینی مرکزی هستند که توسط حلقه غضروفی سفتی احاطه میشود. دیبسکهای بین مهرهای کلا 4/1 طول ستون فقرات را تشکیل میدهند دیسکها در ناحیه گردن و کمر که حرکت بیشتری دارند، بزرگتر هستند. دیسکها الاستیک هستند و حرکت آسان مهرههای استخوانی را بر روی یکدیگر امکان پذیر میکنند با افزایش سن خاصیت الاستیک دیسک کاهش مییابد.
قسمت عقب ستون فقرات ، شامل قوسهای مهرهای و هفت زائده است. و از داخل این قوس ، نخاع عبور میکند. عمل قسمت عقب ستون فقرات ، حفاظت از طناب نخاعی و اعصاب موجود در مجرای نخاعی و تثبیت ستون فقرات بوسیله اتصالات عضلات و رباطهاست. رشتههای عصبی از بین مهره خارج شده و به مناطق مربوطه خود عصب دهی میکنند.
علل کمر درد
ضربه: ضربه به کمر میتواند به صورت رگ به رگ شدن و یا شکستگی مهره میباشد، رگ به رگ شدن کمر ناشی از بلند کردن جسم سنگین ، افتادن به زمین یا کشیدگی ناگهانی عضلات کمر (مثلا در تصادفات) باشد که در اینجا درد محدود به کمر میباشد. شکستگی مهرهها در بیماریهای پوکی استخوان شدید ، سرطانهای متاستاتیک ، مصرف کورتونها و پرکاری تیروئید و پرکاری پاراتیروئید با ضربههای خفیف و یا حتی بدون ضربه هم ممکن است رخ دهد.
دیسک کمری: معمولا با درد کمر که به پا انتشار پیدا میکنند، مشخص میشود.
آرتروز ستون فقرات: بیماران غالبا دردی دارند که با حرکت افزایش مییابد و با سفتی و محدودیت حرکتی همراه است.
اسپوندیلیت آنکیلوزان: بیماران غالبا مردان زیر 40 سال هستند. کمر دردی که با استراحت بدتر میشود و با فعالیت تسکین مییابد مشخصه این بیماران است.
تنگی مجرای نخاعی: کمردردی که بالنگش کاذب همراه هست، اغلب حاکی از تنگی کانال نخاعی است.
بیماریهای تخریبی مهرهها: از قبیل تومورها (اولیه یا متاستاتیک) ، عفونت (عفونتهایی مثل مالاریا، سل و ...) و پوکی استخوان میتوانند مهرهها را درگیر کنند.
درد ارجاعی از بیماریهای احشایی: بیماریهای معده و روده و دستگاه تناسلی بعضی اوقات میتوانند باعث کمر درد شوند.
بیماریهای روانی: بسیاری از بیماران مبتلا به کمر درد مزمن (بیشتر از 3 ماه) ، ممکن است دچار افسردگی ، اختلال اضطراب و ناخوشی روانی باشند. ضربههای روحی کودکی از جمله سوء استفاده فیزیکی و جنسی میتواند باعث کمر درد مزمن شود.
درد وضعیتی کمر: در بسیاری از بیماران مبتلا به درد مزمن کمر ، درد آنها مربوط به وضعیتهای نامناسب نشستن ، ایستادن و کار کردن میباشد. که دردشان با استراحت برطرف میشود. در اینها ورزشهای تقویت کننده عضلات کمر و شکم موثر میباشد.
علائم خطر همراه کمر درد
در هنگام بروز کمر درد باید علل جدی درد ستون فقرات که نیاز فوری به دخالت پزشک دارند، بررسی شوند که از جمله آنها ، عفونت ، سرطان و ضربات شدید ستون فقرات و ... است. عوامل خطر برای علل زمینهای جدی کمر درد عبارتند از:
- سن بالای 50 سال
- وجود سرطان یا سایر ناخوشیهای جدی در جای دیگر بدن
- عدم وجود کمر درد شبانه یا عدم بهبود درد با استراحت
- درد به مدت بیش از یک ماه
- بیاختیاری روده یا مثانه یا ناتوانی جنسی ناشی از فشار روی ریشههای عصبی
- تب بدون علت
- ضعف یا کرختی قسمتی از پا
- کمر درد با انتشار درد به پاها
- کمر دردی که با ایستادن افزایش مییابد و با نشستن برطرف میشود.
روشهای تشخیص علت کمردرد
تستهای آزمایشگاهی و عکس جهت ارزیابی اولیه کمر درد حاد (کمتر از 3 ماه) و بدون علایم جدی ندرتا لازم میشود. اگر فاکتورهای خطر بیماری جدی زمینهای وجود داشته باشند، آزمایشات پاراکلینیکی بر اساس علایم همراه دیگر ، لازم میشود.
آزمایش خون و ادرار در موارد مشکوک به بدخیمی یا عفونت انجام میشود.
عکس ساده (رادیوگرافی)
عکسبرداری MRI
سی تی اسکن - میلوگرافی
الکترومیوگرافی (NCV ,( EMG برای بررسی سیستم عصبی محیطی انجام میگیرد.
درمان
در کمر درد حاد (دردی که کمتر از 3 ماه طول کشیده است) بهبود کامل در 85% موارد که همراه درد ساق پا نیست، دیده میشود. اکثرا این بیماران دارای علایم مکانیکی هستند یعنی دردی که با حرکت تشدید میشود و با استراحت برطرف میشود. در صورت وجود علت زمینهای کمر درد ، درمان بر اساس آن انجام میگیرد. در غیر اینصورت درمان تسکینی انجام میشود. اصول کلیدی درمانهای تسکینی کمر درد مسکنها و آموزش بیمار میباشد. داروهایی که در درمان کمردرد حاد استفاده میشود، مسکنها (داروهای NSAID) ، استامینوفن ، شل کنندههای عضلانی و داروهای مخدر میباشند. استراحت بیش از 2روز نیاز نمیباشد و از سرگیری زودرس فعالیتهای فیزیکی سبک ، اقدامی مفید است.
-استراحت
-آموزش بیمار
-درمان دارویی
-فیزیوتراپی
-آب درمانی
روشهای محافظت از کمر
اشیا سنگین بلند نکنید.
هنگام بلند کردن اشیا از ساق پاها استفاده نمایید تا از کمر
جهت استراحت از صندلی دستهدار استفاده نمایید.
به هنگام برخاستن از بستر ابتدا به یک سمت غلت بخورید و سپس با استفاده از بازوان و ستون قرار دادن آنها برخیزید.
گردآورنده رحیم مجاورویجویه
--------------------------------------------------------------------------------
مقدمه
احساس درد و ناراحتی در ناحیه کمر ، علامت شایع بسیاری از بیماریهای اسکلتی و غیر اسکلتی است. و در جامعه شیوع بالایی دارد و گاه تا 80% از جمعیت را در بر میگیرد. اغلب بیماران با درد حاد کمر یک اختلال عضلانی اسکلتی دارند که طی 4-1 هفته خودبخود بهبود مییابد و نیاز به درمان خاصی ندارد. ولی ارزیابی پزشکی برای یافتن مواردی که حائز اهمیت بوده یا نیاز به اقدام فوری پزشکی دارند، باید انجام شود. اهمیت کمر درد از چند جهت مورد توجه است.
- هزینه اجتماعی سالانه بالا
- علایم مربوط به کمر شایعترین علت ناتوانی در بیماران کمتر از 45 سال میباشند.
- 50% از کارگران بالغ هر سال دچار آسیب کمر میشوند.
- و تقریبا 1% از جمعیت به علت درد پشت دچار ناتوانی مزمن هستند.
آناتومی ستون فقرات
قسمت جلویی ستون فقرات ، شامل اجسام مهرهای استوانهای شکلی است که توسط دیسکهای بین مهرهای از هم جدا میشوند و توسط رباطهای طولی از جلو و عقب در کنار هم بطور ثابت قرار میگیرند. دیسکهای بین مهرهای ، متشکل از یک هسته ژلاتینی مرکزی هستند که توسط حلقه غضروفی سفتی احاطه میشود. دیبسکهای بین مهرهای کلا 4/1 طول ستون فقرات را تشکیل میدهند دیسکها در ناحیه گردن و کمر که حرکت بیشتری دارند، بزرگتر هستند. دیسکها الاستیک هستند و حرکت آسان مهرههای استخوانی را بر روی یکدیگر امکان پذیر میکنند با افزایش سن خاصیت الاستیک دیسک کاهش مییابد.
قسمت عقب ستون فقرات ، شامل قوسهای مهرهای و هفت زائده است. و از داخل این قوس ، نخاع عبور میکند. عمل قسمت عقب ستون فقرات ، حفاظت از طناب نخاعی و اعصاب موجود در مجرای نخاعی و تثبیت ستون فقرات بوسیله اتصالات عضلات و رباطهاست. رشتههای عصبی از بین مهره خارج شده و به مناطق مربوطه خود عصب دهی میکنند.
علل کمر درد
ضربه: ضربه به کمر میتواند به صورت رگ به رگ شدن و یا شکستگی مهره میباشد، رگ به رگ شدن کمر ناشی از بلند کردن جسم سنگین ، افتادن به زمین یا کشیدگی ناگهانی عضلات کمر (مثلا در تصادفات) باشد که در اینجا درد محدود به کمر میباشد. شکستگی مهرهها در بیماریهای پوکی استخوان شدید ، سرطانهای متاستاتیک ، مصرف کورتونها و پرکاری تیروئید و پرکاری پاراتیروئید با ضربههای خفیف و یا حتی بدون ضربه هم ممکن است رخ دهد.
دیسک کمری: معمولا با درد کمر که به پا انتشار پیدا میکنند، مشخص میشود.
آرتروز ستون فقرات: بیماران غالبا دردی دارند که با حرکت افزایش مییابد و با سفتی و محدودیت حرکتی همراه است.
اسپوندیلیت آنکیلوزان: بیماران غالبا مردان زیر 40 سال هستند. کمر دردی که با استراحت بدتر میشود و با فعالیت تسکین مییابد مشخصه این بیماران است.
تنگی مجرای نخاعی: کمردردی که بالنگش کاذب همراه هست، اغلب حاکی از تنگی کانال نخاعی است.
بیماریهای تخریبی مهرهها: از قبیل تومورها (اولیه یا متاستاتیک) ، عفونت (عفونتهایی مثل مالاریا، سل و ...) و پوکی استخوان میتوانند مهرهها را درگیر کنند.
درد ارجاعی از بیماریهای احشایی: بیماریهای معده و روده و دستگاه تناسلی بعضی اوقات میتوانند باعث کمر درد شوند.
بیماریهای روانی: بسیاری از بیماران مبتلا به کمر درد مزمن (بیشتر از 3 ماه) ، ممکن است دچار افسردگی ، اختلال اضطراب و ناخوشی روانی باشند. ضربههای روحی کودکی از جمله سوء استفاده فیزیکی و جنسی میتواند باعث کمر درد مزمن شود.
درد وضعیتی کمر: در بسیاری از بیماران مبتلا به درد مزمن کمر ، درد آنها مربوط به وضعیتهای نامناسب نشستن ، ایستادن و کار کردن میباشد. که دردشان با استراحت برطرف میشود. در اینها ورزشهای تقویت کننده عضلات کمر و شکم موثر میباشد.
علائم خطر همراه کمر درد
در هنگام بروز کمر درد باید علل جدی درد ستون فقرات که نیاز فوری به دخالت پزشک دارند، بررسی شوند که از جمله آنها ، عفونت ، سرطان و ضربات شدید ستون فقرات و ... است. عوامل خطر برای علل زمینهای جدی کمر درد عبارتند از:
- سن بالای 50 سال
- وجود سرطان یا سایر ناخوشیهای جدی در جای دیگر بدن
- عدم وجود کمر درد شبانه یا عدم بهبود درد با استراحت
- درد به مدت بیش از یک ماه
- بیاختیاری روده یا مثانه یا ناتوانی جنسی ناشی از فشار روی ریشههای عصبی
- تب بدون علت
- ضعف یا کرختی قسمتی از پا
- کمر درد با انتشار درد به پاها
- کمر دردی که با ایستادن افزایش مییابد و با نشستن برطرف میشود.
روشهای تشخیص علت کمردرد
تستهای آزمایشگاهی و عکس جهت ارزیابی اولیه کمر درد حاد (کمتر از 3 ماه) و بدون علایم جدی ندرتا لازم میشود. اگر فاکتورهای خطر بیماری جدی زمینهای وجود داشته باشند، آزمایشات پاراکلینیکی بر اساس علایم همراه دیگر ، لازم میشود.
آزمایش خون و ادرار در موارد مشکوک به بدخیمی یا عفونت انجام میشود.
عکس ساده (رادیوگرافی)
عکسبرداری MRI
سی تی اسکن - میلوگرافی
الکترومیوگرافی (NCV ,( EMG برای بررسی سیستم عصبی محیطی انجام میگیرد.
درمان
در کمر درد حاد (دردی که کمتر از 3 ماه طول کشیده است) بهبود کامل در 85% موارد که همراه درد ساق پا نیست، دیده میشود. اکثرا این بیماران دارای علایم مکانیکی هستند یعنی دردی که با حرکت تشدید میشود و با استراحت برطرف میشود. در صورت وجود علت زمینهای کمر درد ، درمان بر اساس آن انجام میگیرد. در غیر اینصورت درمان تسکینی انجام میشود. اصول کلیدی درمانهای تسکینی کمر درد مسکنها و آموزش بیمار میباشد. داروهایی که در درمان کمردرد حاد استفاده میشود، مسکنها (داروهای NSAID) ، استامینوفن ، شل کنندههای عضلانی و داروهای مخدر میباشند. استراحت بیش از 2روز نیاز نمیباشد و از سرگیری زودرس فعالیتهای فیزیکی سبک ، اقدامی مفید است.
-استراحت
-آموزش بیمار
-درمان دارویی
-فیزیوتراپی
-آب درمانی
روشهای محافظت از کمر
اشیا سنگین بلند نکنید.
هنگام بلند کردن اشیا از ساق پاها استفاده نمایید تا از کمر
جهت استراحت از صندلی دستهدار استفاده نمایید.
به هنگام برخاستن از بستر ابتدا به یک سمت غلت بخورید و سپس با استفاده از بازوان و ستون قرار دادن آنها برخیزید.
۱۳۹۰ تیر ۲۶, یکشنبه
تفاوتهای یهودیان و مسلمانان
تفاوتهای یهودیان و مسلمانان
تهیه و تنظیم رحیم مجاورویجویه
این آمار برای برتری دادن و بالا بردن هیچ قوم و قبیله ای نیست
نیشتری است که شاید زخمهای ما را بشکافد و چرکهایش را بیرون بریزد
به رگ گردنتان هم نزند وتهیه کننده را به اینجا و آنجا وابسته نکنید
میخواهیم ببینیم چرا چنین شده است که....ه
یهودیان سراسر جهان، 14 ميلیون نفرهستند ، باورتان میشود از جمعیت تهران که بالای 15 میلیون است کمترمی باشند
7 ميلیون نفر در آمریکا
6 ميلیون نفر در آسیا
2 ميلیون نفر در اروپا
یکصد هزار نفر در آفریقا
و اما ماشاالله ماشاالله چشم نخورند !!!
جمع کل مسلمانان در جهان: یک ميلیارد و نیم است
یک میلیارد نفر در آسیا و خاور میانه
400 ميلیون نفر درآفریقا
44 ميلیون نفر در اروپا
5 ميلیون نفر در آمریکا
از هر پنج نفرجمعیت روی زمین، یکی مسلمان است
درمقابل هر یهودی 107 مسلمان قراردارد.
با اینهمه 14 ميلیون یهودی از یک میلیارد و نیم مسلمان نیرومند ترند!
این موقعیت را کسی به طور مصنوعی به آنها نداده است. نگوییم کار انگلستان است و آمریکا . اگر هم انگلستان و آمریکا از آنان حمایت می کنند بپرسیم چرا؟ مگر آنها چه نفوذی در آمریکا و انگلستان دارند که دولتهای آنها مجبور به حمایت هستند. چرا مسلمانان این نفوذ را در این دولتها ندارند؟ تعداد مسلمانان در این کشورها کمتر از یهودیان نیست !! اما نفوذ مسلمانان مهاجر به آمریکا چرا کمتر از نفوذ یهودیان مهاجر به آمریکاست؟
نتیجه: حمایت آمریکا و انگلستان و سایر قدرتها علت قدرت یهودیان نیست بلکه معلول قدرت آنان است. هر چند در مراحل بعدی به قدرت بیشتر هم می انجامد.
چرا؟
ببینیم چرا؟
به چندین دلیل ازجمله:
در تاریخ معاصر،
البرت انشتین، یهودی
زیگموند فروید، یهودی
کارل مارکس، یهودی
پل ساموئلسون، یهودی
میلتون فردمن، یهودی
رشته پزشکی:
مخترع سوزن سورنگ، بنیامن روبن، یهودی
کاشف واکسن فلج اطفال (پولیو)، یوناس سالک، یهودی
کاشف داروی ضد سرطان خون، گرترود الیون، یهودی
کاشف در مان یرقان (زردی) بروخ بلومبرگ، یهودی
کاشف داروی درمان مرض سفلیس، پل الریخ، یهودی
کاشف درمان امراض عضلانی، الیه متچینکوف، یهودی
کاشف درمان غدد ترشحی داخلی، آنرو شلی، یهودی
شناخت درمانی تراپی،آرون بک، یهودی
کاشف قرص ضد حاملگی، جورج پیناکوس، یهودی
شناسائی چشم بشر، ج. والد، یهودی
شناسائی بچه در شکم مادر،استانلی کوهن، یهودی
دیالیز قلوه ها، ویلیم کلوفکام، یهودی
برندگان جوایر نوبل:
دریکصد و پنجاه سال گذشته، 14 ميلیون یهودی 180 جایزه نوبل را دریافت کرده اند درحالیکه یک ميلیارد و نیم مسلمان تنها 3 جایزه گرفته اند آنهم در حقوق بشر وصلح و نه در دانش.
اختراعاتی که تاریخ را دگرگون ساخت:
چیپهای کوچک دستگاههای الکترونیکی، استانلی نزور، یهودی
رآکتور اتمی زنجیره ای، نئو سزیلند، یهودی
کابل نوری، پیتر شولتز، یهودی
چراغهای راهنمائی، چارلز آلدر، یهودی
فولاد ضد زنگ، بنو اشتراوس، یهودی
فیلم(ناطق) با صدا، ایزادور کیس، یهودی
میکروفون تلفن، امیل برلینر، یهودی
دستگاه ضبط تصویر متحرک (ویدئو)،چارلز جینزبرگ، یهودی
نفوذ بر بازرگانی جهانی:
فرآورده ها ی مارک مشهور " پولو"، رالف لورن، یهودی
تولیدات نوشیدنی "کوکاکولا"، یهودی
لویس جین، لوی اشتراوس، یهودی
استار بروک، هوارد شولتز، یهودی
گوگل، سرجی برین، یهودی
رايانههای شرکت "دل"، میشل دل، یهودی
دنکی، دونا کارن، یهودی
باسکین و رابینز، ایرو رابینز، یهودی
دانکین دونات(نوعی تنقل آمریکائی)،بیل روزنبرگ، یهودی
و ....
نفوذ در سیاست بین المللی:
هری کیسینجر، یهودی
ریچارد لوین رئیس دانشگاه یل، یهودی
الن گرینزپن، رئیس فدرال رزرو آمریکا، یهودی
ژوزف لیبرمن، یهودی
مادلین البرایت، یهودی
گاسپر واینبرگر،وزیر دفاع آمریکا، یهودی
ماکزیم لیوینو، وزیرخارجه شوروی، یهودی
داوید مارشال، نخست وزیز سنگاپور، یهودی
اسحق اسحق، استاندار کل استرالیا، یهودی
بنیامن دیزرائلی، نخست وزیر انگلستان، یهودی
یوگنی پیرماکف، نخست وزیر روسیه، یهودی
بری گلد واتر، سیاستمدار آمریکائی، یهودی
جورج سمپائو، رئیس جمهور پرتقال، یهودی
هرب گری، معاون نخست وزیر کانادا، یهودی
میشل هوارد، وزیر کشور انگلستان، یهودی
برونو کریسکی، صدر اعظم اتریش، یهودی
رابرت روبین، وزیر خزانه داری آمریکا، یهودی
و .......
رسانه های گروهی جهانی:
سی ان ان، ولف بلیتز، یهودی
باربارا والترز از اخبار(آ. بی. سی)،یهودی
اوجین مایر، واشنگتن پست، یهودی
هنری گرونوالد، مجله تایم آمریکا، یهودی
کاترین گراهام، واشنگتن پست، یهودی
ژوزف لیلد،نیویورک تایمز، یهودی
ماکس فرانکل،نیویورک تایمز، یهودی
رابرن مرداک، (صاحب گروه رسانه اي fox)
موسسات بشر دوستانه :
جورج سوروس، یهودی
والتر اننبرگ، یهودی
تشکلهای صنفی و مذهبی و اجتماعی یهودیان در آمریکا بالغ بر بیش از هفت هزار سازمان و موسسه است.
هر یهودی در چندین NGO و انجمن عضو است و فعالیت می کند. هر مسلمان در چند تا انجمن وNGO عضو است؟
دانش آموزان یهودی از همان ابتدا در مدارس خود کار کردن گروهی با هم را می آموزند نه رقابت درسی بی ثمر و حسادت به هم را.
نتیجه: نه ما و نه رهبرانمان کار کردن با هم را نیازموده ایم بلکه هر روزه درسهای جدیدی از تکنیکهای حذف همدیگر را می آموزیم.
چرا اینها نیرومندند و مسلمانان ضعیف؟
دلیلش اینست که ما استعداد دانش آموختن رابه اندازه آنها نداریم،پشتکارآنها را نداریم و از همه مهمتر جنس ما قاطی دارد و خراب است
دلیل های دیگر:
در سراسر جهان اسلام مشتمل بر 57 کشور تنها 500 دانشگاه موجود است.
درحالیکه تنها در آمریکا 5758 دانشگاه براه است.
درهندوستان، 8407 دانشگاه موجود است.
حتی یک دانشگاه از میان کشور های اسلامی در زمره 500 دانشگاه اول جهانی جای ندارد.
سواد در دنیای مسیحیت نود درصد است.
سواد در جهان اسلام 40 درصد است.
در پانزده کشور مسیحی مذهب، درصد سواد یکصد است.
درکشورهای مسلمان حتی یکی هم نیست.
درکشورهای مسیحی 98 درصد دوره دبیرستان را تمام کرده اند.
درکشورهای اسلامی این رقم 50 درصد است.
40 درصد از مردم کشور های مسیحی دانشگاه را تمام کرده اند.
در کشورهای مسلمان این رقم تنها 2 درصد است.
درکشورهای مسلمان برای هریک ميلیون مسلمان تنها 230 عالم و دانشمند وجود دارد.
در آمریکا این رقم 5000 است.
در آمریکا برای هریک ميلیون نفر 1000 تکنیسین موجود است.
در سراسر جهان عرب فقط 50 نفر برای هریک ميلیون نفر موجود است.
دنیای اسلام فقد 02/. درصد از درآمد ملی را برای تحقیق و توسعه هزینه می کند.
در کشورهای مسیحی این رقم 5 درصد از درآمد ملی است.
دلیلی دیگر
.
مرحله دیگر آزمایش دانش، کاربرد آنست.
در پاکستان برای هر 1000 نفر 23 روزنامه موجود است.
درسنگاپور این رقم 460 برای هر 1000نفر است.
در انگلستان 2000 کتاب مختلف برای یک ميلیون نفر هرسال چاپ میشود.
در مصر این رقم تنها 17 جلد است.
نتــیجــتا:
جهان کنونی اسلام استعداد بهره گیری از دانش را فاقد است.
کنکاش لازم نیست چون ارقام و شواهد فریاد ميکشند، لکن ما گوشمان را بسته ایم.
نـصـیحـت (...خواهش . . ) :
خود و فرزندانتان دانش بیاموزید، میان بر وجود ندارد. بهیچ وجه نگذارید فرزندانتان از دانش آموزی منحرف گردند.از نفوذ خود برای بدست آوردن نمره بیشتر برای فرزندان خود اجتناب کنید. به آنها کار تیمی بیاموزید. جلو زدن از هم و دیگران را پشت سرگذاشتن را به آنها نیاموزید. دست هم گرفتن و با هم جلو رفتن را بیاموزید. اگر موفق نشوند آنها را یاری کنید تا موفق شوند. واگر اکنون نمیتوانند موفق شوند پس هرگز موفق نخواهندشد.
پیروزی ما بسته به دانش و خلاقیت و سواد آموزی و قدرت کار گروهی ماست و بس.
از همه مهمتر به بهتر از خود حسادت نورزید ،برایشان داستانهای دروغین نسازید،دست از دروغ گفتن بردارید،عقب ماندگی خود را بپذیرید و در رفع آن کوشا باشید نه اینکه کوشش کنید آنها را از پیشرفت باز دارید،بپذیرید دین شما(اسلام)بزرگترین مانع پیشرفت شما بوده است و....و....ده ها و سدها عیب دیگرتان را از میان بردارید تا به قافله تمدن جهان برسید و جبران کنید تمام زیانهایی را که از اخلاق و فرهنگ و دین خود خورده اید
تهیه و تنظیم رحیم مجاورویجویه
این آمار برای برتری دادن و بالا بردن هیچ قوم و قبیله ای نیست
نیشتری است که شاید زخمهای ما را بشکافد و چرکهایش را بیرون بریزد
به رگ گردنتان هم نزند وتهیه کننده را به اینجا و آنجا وابسته نکنید
میخواهیم ببینیم چرا چنین شده است که....ه
یهودیان سراسر جهان، 14 ميلیون نفرهستند ، باورتان میشود از جمعیت تهران که بالای 15 میلیون است کمترمی باشند
7 ميلیون نفر در آمریکا
6 ميلیون نفر در آسیا
2 ميلیون نفر در اروپا
یکصد هزار نفر در آفریقا
و اما ماشاالله ماشاالله چشم نخورند !!!
جمع کل مسلمانان در جهان: یک ميلیارد و نیم است
یک میلیارد نفر در آسیا و خاور میانه
400 ميلیون نفر درآفریقا
44 ميلیون نفر در اروپا
5 ميلیون نفر در آمریکا
از هر پنج نفرجمعیت روی زمین، یکی مسلمان است
درمقابل هر یهودی 107 مسلمان قراردارد.
با اینهمه 14 ميلیون یهودی از یک میلیارد و نیم مسلمان نیرومند ترند!
این موقعیت را کسی به طور مصنوعی به آنها نداده است. نگوییم کار انگلستان است و آمریکا . اگر هم انگلستان و آمریکا از آنان حمایت می کنند بپرسیم چرا؟ مگر آنها چه نفوذی در آمریکا و انگلستان دارند که دولتهای آنها مجبور به حمایت هستند. چرا مسلمانان این نفوذ را در این دولتها ندارند؟ تعداد مسلمانان در این کشورها کمتر از یهودیان نیست !! اما نفوذ مسلمانان مهاجر به آمریکا چرا کمتر از نفوذ یهودیان مهاجر به آمریکاست؟
نتیجه: حمایت آمریکا و انگلستان و سایر قدرتها علت قدرت یهودیان نیست بلکه معلول قدرت آنان است. هر چند در مراحل بعدی به قدرت بیشتر هم می انجامد.
چرا؟
ببینیم چرا؟
به چندین دلیل ازجمله:
در تاریخ معاصر،
البرت انشتین، یهودی
زیگموند فروید، یهودی
کارل مارکس، یهودی
پل ساموئلسون، یهودی
میلتون فردمن، یهودی
رشته پزشکی:
مخترع سوزن سورنگ، بنیامن روبن، یهودی
کاشف واکسن فلج اطفال (پولیو)، یوناس سالک، یهودی
کاشف داروی ضد سرطان خون، گرترود الیون، یهودی
کاشف در مان یرقان (زردی) بروخ بلومبرگ، یهودی
کاشف داروی درمان مرض سفلیس، پل الریخ، یهودی
کاشف درمان امراض عضلانی، الیه متچینکوف، یهودی
کاشف درمان غدد ترشحی داخلی، آنرو شلی، یهودی
شناخت درمانی تراپی،آرون بک، یهودی
کاشف قرص ضد حاملگی، جورج پیناکوس، یهودی
شناسائی چشم بشر، ج. والد، یهودی
شناسائی بچه در شکم مادر،استانلی کوهن، یهودی
دیالیز قلوه ها، ویلیم کلوفکام، یهودی
برندگان جوایر نوبل:
دریکصد و پنجاه سال گذشته، 14 ميلیون یهودی 180 جایزه نوبل را دریافت کرده اند درحالیکه یک ميلیارد و نیم مسلمان تنها 3 جایزه گرفته اند آنهم در حقوق بشر وصلح و نه در دانش.
اختراعاتی که تاریخ را دگرگون ساخت:
چیپهای کوچک دستگاههای الکترونیکی، استانلی نزور، یهودی
رآکتور اتمی زنجیره ای، نئو سزیلند، یهودی
کابل نوری، پیتر شولتز، یهودی
چراغهای راهنمائی، چارلز آلدر، یهودی
فولاد ضد زنگ، بنو اشتراوس، یهودی
فیلم(ناطق) با صدا، ایزادور کیس، یهودی
میکروفون تلفن، امیل برلینر، یهودی
دستگاه ضبط تصویر متحرک (ویدئو)،چارلز جینزبرگ، یهودی
نفوذ بر بازرگانی جهانی:
فرآورده ها ی مارک مشهور " پولو"، رالف لورن، یهودی
تولیدات نوشیدنی "کوکاکولا"، یهودی
لویس جین، لوی اشتراوس، یهودی
استار بروک، هوارد شولتز، یهودی
گوگل، سرجی برین، یهودی
رايانههای شرکت "دل"، میشل دل، یهودی
دنکی، دونا کارن، یهودی
باسکین و رابینز، ایرو رابینز، یهودی
دانکین دونات(نوعی تنقل آمریکائی)،بیل روزنبرگ، یهودی
و ....
نفوذ در سیاست بین المللی:
هری کیسینجر، یهودی
ریچارد لوین رئیس دانشگاه یل، یهودی
الن گرینزپن، رئیس فدرال رزرو آمریکا، یهودی
ژوزف لیبرمن، یهودی
مادلین البرایت، یهودی
گاسپر واینبرگر،وزیر دفاع آمریکا، یهودی
ماکزیم لیوینو، وزیرخارجه شوروی، یهودی
داوید مارشال، نخست وزیز سنگاپور، یهودی
اسحق اسحق، استاندار کل استرالیا، یهودی
بنیامن دیزرائلی، نخست وزیر انگلستان، یهودی
یوگنی پیرماکف، نخست وزیر روسیه، یهودی
بری گلد واتر، سیاستمدار آمریکائی، یهودی
جورج سمپائو، رئیس جمهور پرتقال، یهودی
هرب گری، معاون نخست وزیر کانادا، یهودی
میشل هوارد، وزیر کشور انگلستان، یهودی
برونو کریسکی، صدر اعظم اتریش، یهودی
رابرت روبین، وزیر خزانه داری آمریکا، یهودی
و .......
رسانه های گروهی جهانی:
سی ان ان، ولف بلیتز، یهودی
باربارا والترز از اخبار(آ. بی. سی)،یهودی
اوجین مایر، واشنگتن پست، یهودی
هنری گرونوالد، مجله تایم آمریکا، یهودی
کاترین گراهام، واشنگتن پست، یهودی
ژوزف لیلد،نیویورک تایمز، یهودی
ماکس فرانکل،نیویورک تایمز، یهودی
رابرن مرداک، (صاحب گروه رسانه اي fox)
موسسات بشر دوستانه :
جورج سوروس، یهودی
والتر اننبرگ، یهودی
تشکلهای صنفی و مذهبی و اجتماعی یهودیان در آمریکا بالغ بر بیش از هفت هزار سازمان و موسسه است.
هر یهودی در چندین NGO و انجمن عضو است و فعالیت می کند. هر مسلمان در چند تا انجمن وNGO عضو است؟
دانش آموزان یهودی از همان ابتدا در مدارس خود کار کردن گروهی با هم را می آموزند نه رقابت درسی بی ثمر و حسادت به هم را.
نتیجه: نه ما و نه رهبرانمان کار کردن با هم را نیازموده ایم بلکه هر روزه درسهای جدیدی از تکنیکهای حذف همدیگر را می آموزیم.
چرا اینها نیرومندند و مسلمانان ضعیف؟
دلیلش اینست که ما استعداد دانش آموختن رابه اندازه آنها نداریم،پشتکارآنها را نداریم و از همه مهمتر جنس ما قاطی دارد و خراب است
دلیل های دیگر:
در سراسر جهان اسلام مشتمل بر 57 کشور تنها 500 دانشگاه موجود است.
درحالیکه تنها در آمریکا 5758 دانشگاه براه است.
درهندوستان، 8407 دانشگاه موجود است.
حتی یک دانشگاه از میان کشور های اسلامی در زمره 500 دانشگاه اول جهانی جای ندارد.
سواد در دنیای مسیحیت نود درصد است.
سواد در جهان اسلام 40 درصد است.
در پانزده کشور مسیحی مذهب، درصد سواد یکصد است.
درکشورهای مسلمان حتی یکی هم نیست.
درکشورهای مسیحی 98 درصد دوره دبیرستان را تمام کرده اند.
درکشورهای اسلامی این رقم 50 درصد است.
40 درصد از مردم کشور های مسیحی دانشگاه را تمام کرده اند.
در کشورهای مسلمان این رقم تنها 2 درصد است.
درکشورهای مسلمان برای هریک ميلیون مسلمان تنها 230 عالم و دانشمند وجود دارد.
در آمریکا این رقم 5000 است.
در آمریکا برای هریک ميلیون نفر 1000 تکنیسین موجود است.
در سراسر جهان عرب فقط 50 نفر برای هریک ميلیون نفر موجود است.
دنیای اسلام فقد 02/. درصد از درآمد ملی را برای تحقیق و توسعه هزینه می کند.
در کشورهای مسیحی این رقم 5 درصد از درآمد ملی است.
دلیلی دیگر
.
مرحله دیگر آزمایش دانش، کاربرد آنست.
در پاکستان برای هر 1000 نفر 23 روزنامه موجود است.
درسنگاپور این رقم 460 برای هر 1000نفر است.
در انگلستان 2000 کتاب مختلف برای یک ميلیون نفر هرسال چاپ میشود.
در مصر این رقم تنها 17 جلد است.
نتــیجــتا:
جهان کنونی اسلام استعداد بهره گیری از دانش را فاقد است.
کنکاش لازم نیست چون ارقام و شواهد فریاد ميکشند، لکن ما گوشمان را بسته ایم.
نـصـیحـت (...خواهش . . ) :
خود و فرزندانتان دانش بیاموزید، میان بر وجود ندارد. بهیچ وجه نگذارید فرزندانتان از دانش آموزی منحرف گردند.از نفوذ خود برای بدست آوردن نمره بیشتر برای فرزندان خود اجتناب کنید. به آنها کار تیمی بیاموزید. جلو زدن از هم و دیگران را پشت سرگذاشتن را به آنها نیاموزید. دست هم گرفتن و با هم جلو رفتن را بیاموزید. اگر موفق نشوند آنها را یاری کنید تا موفق شوند. واگر اکنون نمیتوانند موفق شوند پس هرگز موفق نخواهندشد.
پیروزی ما بسته به دانش و خلاقیت و سواد آموزی و قدرت کار گروهی ماست و بس.
از همه مهمتر به بهتر از خود حسادت نورزید ،برایشان داستانهای دروغین نسازید،دست از دروغ گفتن بردارید،عقب ماندگی خود را بپذیرید و در رفع آن کوشا باشید نه اینکه کوشش کنید آنها را از پیشرفت باز دارید،بپذیرید دین شما(اسلام)بزرگترین مانع پیشرفت شما بوده است و....و....ده ها و سدها عیب دیگرتان را از میان بردارید تا به قافله تمدن جهان برسید و جبران کنید تمام زیانهایی را که از اخلاق و فرهنگ و دین خود خورده اید
۱۳۹۰ خرداد ۲۷, جمعه
هدایت؛ راوی زخمها و تناقضها» • شصتمین سالروز خاموشی صادق هدایت
«هدایت؛ راوی زخمها و تناقضها» • شصتمین سالروز خاموشی صادق هدایت
شصت سال از خاموشی خودخواستهی صادق هدایت، تأثیرگزارترین نویسندهی قرن ایران با شاهکارش بوف کور میگذرد. در رابطه با زندگی و آثار هدایت دویچهوله گفتگویی داشته است با دکتر ماشاالله آجودانی و دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان.
دویچه وله: نقش هدایت در ادبیات معاصر ایران را شما چگونه ارزیابی میکنید؟
ماشاالله آجودانی: هدایت تأثیرگذارترین نویسندهی معاصر بود برای نسلهای بعدی. داستاننویسی جدی ایران که در دورهی مثلا پهلوی دوم شکل میگیرد، من فکر میکنم که بیشتر وامدار نحوهی نگاه هدایت است به داستاننویسی؛ آن هم بیشتر در بوفکور و سهقطره خون. یعنی یک فاصلهای میگیرند از جمالزاده به طور آگاهانه و شاخهای از هدایت را ادامه میدهند که میراث به اصطلاح ادبیات مدرن ایران است. مثلا گلشیری یا نویسندگان دیگری را اگر که همزمان با گلشیری داستان مینوشتند، ما مورد نظر قرار دهیم، میبینیم اینها بیشتر با هدایت، هدایت بوف کور و سهقطره خون مأنوساند تا بخشهای دیگر از داستاننویسی ایران و یا بخشهای دیگر از کارهای هدایت. داستاننویسی معاصر ایران به هدایت بسیار دین دارد و در واقع هدایت محوری است که نسلهای بعدی به او رجوع میکنند.
محمدعلی همایون کاتوزیان: هدایت برجستهترین داستاننویس ایرانی در قرن بیستم بود. پیشتاز اینها در ادبیات مدرن یعنی در داستاننویسی مدرن جمالزاده بود و هدایت و یکی دو نفر دیگر این کار داستاننویسی مدرن را ادامه دادند. منتها هدایت تقریبا در همهی آثارش که نوعی متأثر است بخصوص از جمالزاده، کار را پیشتر برد و مجموعا آن داستانهای کوتاهی که به اصطلاح حوزهشان شبیه جمالزاده است، از جمالزاده بهتر است. اما یک چیزی که هدایت را بویژه مشخص میکند، آوردن سبک مدرنیسم در ادبیات فارسی در داستاننویسی است. یکی از پیشتازان داستاننویسی جدید مدرن بود در ایران و علاوه برآن نویسندهی پیشتاز سبک مدرنیسم بود. گذشته از آن البته هدایت یک روشنفکر برجسته بود. یعنی یکی از کمشمار آدمهایی در قرن بیستم در ایران بود که به اصطلاح لفظ فرنگی انتلکتوئل، در موردش سزاوار است.
همین جا من پرسشی دارم. فکر میکنید چرا هدایت را به عنوان یک روشنفکر میشناسیم. آیا این شناختهای گوناگون او آنقدر نقش دارد؟ یعنی هدایت را نگاه کنیم، میبینیم که هدایت ادب کهن ایران را میشناسد، زبان پهلوی بلد است که حتی ترجمه کرده برخی از متون پهلوی را، در عین حال ادب معاصر ایران را میشناسد، ادب معاصر جهان را میشناسد، یکی از معرفان کافکا هست در زمان خودش، هند رفته بوده، با فرهنگ و ادیان هند آشناست. فکر میکنید که این آیا شناختهای گوناگون است که از نظر اندیشه یک چنین ژرفایی به هدایت داده و یا چیزهای دیگری نقش بازی کرده؟
کاتوزیان: به هر حال عوامل خیلی گوناگونی بودهاند. آنچه شما به آن اشاره کردید، بیشتر در حوزهی سواد و تحقیق است تا آنچه من به عنوان انتلکتوئالیته به آن اشاره میکنم. یعنی خوب مسلم است این اطلاعات، این سواد در مجموعهای که ما به آن میگوئیم هدایت. ولی هدایت فقط یک نویسندهی خوب نیست، فقط یک آدم باسواد با فهم و دانشی نیست، بلکه یک جنبهاش جنبهی مدرنیتهاش هست و یک جنبه، جنبهی آزادگیاش.
آجودانی: از یک طرف هدایت بار سنت را بر دوش دارد، فرهنگ گذشتهی ما را، زبان پهلوی یاد میگیرد، حتی به فرهنگ عامیانه توجه میکند، زیر و بمهای این فرهنگ اجتماعی را دربیاورد، با تاریخ ایران میخواهد آشنا باشد، از یک طرف دیگر با ادبیات مدرن جهان آشناست. اینها همه سرنوشت تجددی است که بر ما وارد میشود، موقعیت تاریخی که ما داریم. تردیدی ندارم که اینها بر ذهن و زبان هدایت اثر گذاشت و در خلق شدن بوف کور نقش داشت. بوف کور مثل اینکه با سرنوشت ما گره خورده و من فکر میکنم هرچه میگذرد ما بیشتر میخواهیم به بوف کور مراجعه کنیم. این رجوع ما به بوف کور از زوایای مختلف، راجع زن در بوف کور، راجع به مسائل تکنیکی، زبان شاعرانهی بوف کور، وقتی مثلاً میگوید: "شب پاورچین پاورچین میگذشت" این بیانی که در بوف کور هست. این تعبیر اینکه "در زندگی زخمهایی هست" هنوز با سرنوشت روشنفکری ایران گره خورده. مثل اینکه روایت روشنفکری ایران روایت همین زخمهاست.
شرایط اجتماعی ـ سیاسی ایران در زمان زندگی هدایت و تأثیر آن بر آثار او چگونه بود؟
آجودانی: بهاعتقاد من هدایت مثل جریان روشنفکری ایران نطفهاش با تناقض بسته شده. یعنی اینها از سویی چشم به دنیای مدرن و آینده داشتند و از سویی عمیقاً پا در سنت باستانی داشتند، یا گذشتهی تاریخی مملکت خودشان. و این تناقض تنها یک تناقض تاریخی نیست، تناقض موقعیت فقط نیست، بلکه در دید و نگاه و نحوهی قضاوتشان هم هست.
کاتوزیان: هدایت فرزند انقلاب مشروطه بود. به این معنی که دو سه سال قبل از انقلاب مشروطه بدنیا آمد و هفت هشت ساله بود که مشروطهخواهان پیروز شدند. بعد هم دورهی جنگ جهانی اول و بعد هم آمدن رضاخان و شاه شدن رضاخان و دورهی رضاشاه و غیره همه به اشکال مختلف روی هدایت تأثیر گذاشت. مثلا نوعی آزادیخواهی که در او بود، به همین جهت هم وقتی که بعد از شهریور ۲۰ یعنی آمدن نیروی متفقین به ایران و رفتن رضاشاه از ایران جامعه باز شد، یعنی حکومت استبدادی فروریخت و در جامعه آزادیهایی پیدا شد، به خصوص آزادی اندیشه و قلم و غیره. نکتهای که بر آن تأکید میکنم این است که اگرچه هدایت متوجه مسائل اجتماعی و به معنای وسیعتر سیاسی بود، ولی آدم سیاسی نبود، آدمی نبود که به این حزب بپیوندد و یا با آن سازمان فلان کند، صاحب ایدئولوژی سیاسی باشد.
هیچ اثری در ایران به مانند بوف کور مورد نقد و بررسی قرار نگرفته است. آیا چندمعنایی و چندلایگی بوف کور را دلیلی بر این توجه و برداشتهای گوناگون میبینید؟
کاتوزیان: به نظر من یکی از دلایل اصلی این تأویلها و تعبیرهای گوناگون از بوف کور، همان خصلت مدرنیستی ـ سورئالیستیاش هست. یعنی اینکه تکنیک آن داستان جوری است که دست خواننده را خیلی زیاد بازمیگذارد برای اینکه هر نوع تعبیر و تأویلی که میخواهد بکند. اگر شما وارد باشید به کارهای هدایت، هدایت را بشناسید، آثارش را بخصوص بشناسید، میتوانید که نزدیکتر بشوید به یک تأویل که بیشتر قابل قبول است. مثلا داستان کوتاه عروسک پشت پرده، که شهرت چندانی ندارد و غالبا کسانی هم درباره بوف کور مینویسند، از آن خبر ندارند. در این داستان شما الگوی داستان بوف کور را میبینید که تقریبا تمام و کمال وجود دارد. اما تفاوتش این است که عروسک پشت پرده به سبک رئالیستی نوشته شده، یعنی که تکنیکش رئالیستی است و خیلی روشنتر میشود دریافت که داستان از چه قرار است تا در قیاس با مثلا بوف کور با تکنیک سورئالیستی. درحالیکه استخوانبندی بوف کور در عروسک پشت پرده هست، به نحوی در سهقطره خون هم و بعضاً، تا یک اندازهای، در زندهبگور دیده میشود و بعضاً در آثار دیگر مثل داستان کوتاه بنبست یا داوود گوژپشت و اینها. به هرحال با آشنایی کامل به آثار پیشین هدایت آدم میتواند به یک روایت نسبتا ملموسی نزدیک شود تا اینکه هر تعبیر و تفسیری که به نظر خواننده یا ناقد میرسد، عرضه شود.
آجودانی: بوف کور به عنوان یک شاهکار بر تارک داستاننویسی ایران میدرخشد و خاصیت شاهکار همین است که خاصیت تفسیرپذیری داشته باشد، خاصیت اینکه آدمها و نسلها بتوانند از زوایای دیگری با او ارتباط برقرار کنند. اگر متن بوف کور را در بین نوشتههای دیگر خود هدایت بخوانیم، ارتباط عمیق اینها را آدم پیدا میکند. اما با همهی این نزدیکیها و ارتباطی که وجود دارد و بعضی وقتها میبینیم کلمات و تصویرها عیناً تکرار میشود، جایگاهی که بوف کور نوشته میشود، آن جایگاه غمانگیز سرنوشت روشنفکری ایران هست در برزخ سنت و تجدد. و همین است که هدایت را در بوف کور زبانی میدهد که هم زبان شعر است ـ باصطلاح زیباییهای ایهام برانگیز شعر فارسی یعنی زبان سنت را با خودش دارد ـ و هم ساختار مدرنی که از داستاننگاری میراث تجدد میآید. یعنی بوف کور میشود محل تلاقی سنت و تجدد ما و بازتاب مصیبتی که روشنفکری این دوران تجدد با خودش دارد. سرنوشت غمانگیزی که از یکسو میخواهد مدرن باشد و از سوی دیگر در عین مدرن بودن، رویای بازگشت به عصر سلحشوری تاریخ و فرهنگ ایران را دارد. این سرنوشت متناقض و دردناک را که در روشنفکران مشروطه میشود دید، در روشنفکران همعصر هدایت هم میشود دید.
فکر میکنید که چرا خیام تا این اندازه روی هدایت تأثیرگذار بود؟
آجودانی: خود هدایت میگوید خیام یک سمپاتی دارد نسبت به فرهنگ ایرانی و علیه فرهنگ سامی. میگوید یک نوستالژی نسبت به گذشته در خیام میبینم و بعد مشرب خیام را هم اگر نگاه کنیم، آن واقعبینی تلخ خیام که زودگذر بودن جهان و بیاعتباری جهان با دید هدایت نسبت به مسائل زندگی نزدیک بوده.
کاتوزیان: خیام تا نیمهی دوم قرن نوزدهم در ادبیات ایران و در تاریخ ایران تقریباً شاعر ناشناسی بود. آنچه سبب آشنایی با او و بعد تقدیر و تحسین زیادی شد این بود که "ادوارد فیتزجرالد" شاعر انگلیسی یک مقدار از رباعیات او را بهصورت آزاد به انگلیسی ترجمه کرد. این ترجمه بر جامعهی آنروز انگلیس و آمریکا و انگلیسیزبانها سخت تأثیر گذاشت. عدهی زیادی اسم پسران و نوههایشان را عمر گذاشتند، نه به خاطر خلیفهی دوم اسلام، بلکه به خاطر خیام. یکی از نخستین کتابهای هدایت که در حدود بیست یا بیستویک سالگی درآورده، عنوانش هست "رباعیات خیام" و این رباعیات خیام یک مقدمهای رویش نوشته و نظر خودش همان تعبیر و تفسیر خودش بر خیام بوده. بعد که وارد تجزیه و تحلیل میشود، در تحلیلش از خیام و رباعیاتش آراء آن زمانش را منعکس میکند. شما اگر این را مقایسه کنید با کتاب دوم هدایت دربارهی خیام که مشهور است، یعنی کتابی که اگر اشتباه نکنم سال ۱۳۱۳ اولین بار چاپ شده و عنوانش هم "ترانههای خیام" هست، هدایتی دارد حرف میزند که عقاید ۱۳۱۳ را دارد. بنابراین از یک سو همین تعبیرپذیری خیام است. جنبهی دیگرش این است که هدایت درواقع دارد حرف خودش را میزند. آن عقایدی که آن روز داشته، چندین سال بعد اینها را منعکس میکند و از قول خیام میگوید.
شصت سال پیش هدایت دست به خودکشی میزند. اگر بار پیش خود را به رود انداخته و نجات یافته بود، اینبار با برنامهی قبلی خود را برای مرگ آماده میکند. دلیل آنرا چه میبینید؟
آجودانی: مسئلهی مرگ یکی از بنمایهها و درونمایههای نوشتههای هدایت است. این اصلا انسان مدرن است که آنقدر به مسئلهی مرگ فکر میکند. این بخشی از تجدد ماست. این دغدغهی مرگ، این خودکشی را راه رهایی پیدا کردن، اینکه انسان خودش بخواهد سرنوشتش را خودش تعیین کند، خودش مقدر باشد بر سرنوشت خودش و تصمیم بگیرد که مثلا به زندگی پایان دهد، مربوط به همین دوران تجدد است. من فکر میکنم این موقعیتی که هدایت در آن گیر کرده بود و فهمی که او از این موقعیت به دست آورده بود و تناقضی که با خودش در این فهم حمل میکرد با خصوصیات فردی، تجربههای شخصی، سرانجام راه دیگری پیش هدایت نگذاشت جزاینکه خودکشی کند. راوی بوف کور هم یک جوری خودکشی کرد، یک جوری به پایان رسید، به نقطهی مرگ و این سرنوشت مشترکی بود که بین هدایت و راوی بوف کور اتفاق افتاد و شاید بخشی از تجربهی دردناک یک انسان ایرانی بود که در یک موقعیت تاریخی به یک سهم تلخی از زندگی رسید، به یأس و نومیدی دست پیدا کرد که جنبهی فلسفی پیدا کرد.
کاتوزیان: آن هم باز دلایل گوناگون دارد. نوعی زمینهی افسردگی را شما در آثارش، خاص نامهها میتوانید ببینید. سه چهار سال پیش از خودکشیاش، تمام مراکز قدرت با این آدم بداند، از جمله حزب توده که از نظر او مقتدرترین چیز حساب میشود، بخاطر اینکه تمام روشنفکران ایران دستشان هست. همه دارند میکوبندش. و این شوخی نیست. حتی توی نامههایش به شهید نورایی هست که میگوید: من ول کردم، اینها ول نمیکنند. بعد بلند شد به تشویق حسن شهید نورایی آمد به پاریس به این امید که بتواند کاری پیدا کند و بماند. چهارماه مرخصی باحقوق که به او دادند به عنوان معالجه. در این چهارماه به هر سویی که گشت، راهی نبود و نتوانست فرانسه کار پیدا کند و نه جای دیگر. اصلا خود فرانسه اجازهی اقامت تمدید نمیکردند. آمد برود سوئیس، ویزا ندادند. ظاهراً در فکر لندن بود.
در واقع با آن دانش و فرهیختگی نه کار داشت، نه پول داشت، نه اقامت درست و حسابی داشت، نه از سوی روشنفکران پذیرفته شده بود. یک زندگی ایزوله؟!
کاتوزیان: بله، در ایران که بود که هر روز بدتر میشد. شغلش در همین هنرکدهی زیبا مترجمی بود. ولی خوب سه چهار سال اول بعد از رفتن رضاشاه حزب توده یک مرکز به اصطلاح روشنفکری شده بود و موقعی سازمانِ بازی بود، سازمان بستهی کمونیستی ـ استالینیستی نبود. بعداً اینطور شد، وقتی هدایت ازش بُرید. هدایت - تأکید میکنم - عضوش نبود، ولی دوستانش بودند. و رفتآمد با اینها یک دلخوشی برایش بود. بعد از اینکه با حزب توده درافتاد، دیگر هیچ جایی برایش باقی نماند، برعکس آنها هم به جانش افتادند و دیگر کار را تمام کردند.
مصاحبهگر: نوشین شاهرخی
شصت سال از خاموشی خودخواستهی صادق هدایت، تأثیرگزارترین نویسندهی قرن ایران با شاهکارش بوف کور میگذرد. در رابطه با زندگی و آثار هدایت دویچهوله گفتگویی داشته است با دکتر ماشاالله آجودانی و دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان.
دویچه وله: نقش هدایت در ادبیات معاصر ایران را شما چگونه ارزیابی میکنید؟
ماشاالله آجودانی: هدایت تأثیرگذارترین نویسندهی معاصر بود برای نسلهای بعدی. داستاننویسی جدی ایران که در دورهی مثلا پهلوی دوم شکل میگیرد، من فکر میکنم که بیشتر وامدار نحوهی نگاه هدایت است به داستاننویسی؛ آن هم بیشتر در بوفکور و سهقطره خون. یعنی یک فاصلهای میگیرند از جمالزاده به طور آگاهانه و شاخهای از هدایت را ادامه میدهند که میراث به اصطلاح ادبیات مدرن ایران است. مثلا گلشیری یا نویسندگان دیگری را اگر که همزمان با گلشیری داستان مینوشتند، ما مورد نظر قرار دهیم، میبینیم اینها بیشتر با هدایت، هدایت بوف کور و سهقطره خون مأنوساند تا بخشهای دیگر از داستاننویسی ایران و یا بخشهای دیگر از کارهای هدایت. داستاننویسی معاصر ایران به هدایت بسیار دین دارد و در واقع هدایت محوری است که نسلهای بعدی به او رجوع میکنند.
محمدعلی همایون کاتوزیان: هدایت برجستهترین داستاننویس ایرانی در قرن بیستم بود. پیشتاز اینها در ادبیات مدرن یعنی در داستاننویسی مدرن جمالزاده بود و هدایت و یکی دو نفر دیگر این کار داستاننویسی مدرن را ادامه دادند. منتها هدایت تقریبا در همهی آثارش که نوعی متأثر است بخصوص از جمالزاده، کار را پیشتر برد و مجموعا آن داستانهای کوتاهی که به اصطلاح حوزهشان شبیه جمالزاده است، از جمالزاده بهتر است. اما یک چیزی که هدایت را بویژه مشخص میکند، آوردن سبک مدرنیسم در ادبیات فارسی در داستاننویسی است. یکی از پیشتازان داستاننویسی جدید مدرن بود در ایران و علاوه برآن نویسندهی پیشتاز سبک مدرنیسم بود. گذشته از آن البته هدایت یک روشنفکر برجسته بود. یعنی یکی از کمشمار آدمهایی در قرن بیستم در ایران بود که به اصطلاح لفظ فرنگی انتلکتوئل، در موردش سزاوار است.
همین جا من پرسشی دارم. فکر میکنید چرا هدایت را به عنوان یک روشنفکر میشناسیم. آیا این شناختهای گوناگون او آنقدر نقش دارد؟ یعنی هدایت را نگاه کنیم، میبینیم که هدایت ادب کهن ایران را میشناسد، زبان پهلوی بلد است که حتی ترجمه کرده برخی از متون پهلوی را، در عین حال ادب معاصر ایران را میشناسد، ادب معاصر جهان را میشناسد، یکی از معرفان کافکا هست در زمان خودش، هند رفته بوده، با فرهنگ و ادیان هند آشناست. فکر میکنید که این آیا شناختهای گوناگون است که از نظر اندیشه یک چنین ژرفایی به هدایت داده و یا چیزهای دیگری نقش بازی کرده؟
کاتوزیان: به هر حال عوامل خیلی گوناگونی بودهاند. آنچه شما به آن اشاره کردید، بیشتر در حوزهی سواد و تحقیق است تا آنچه من به عنوان انتلکتوئالیته به آن اشاره میکنم. یعنی خوب مسلم است این اطلاعات، این سواد در مجموعهای که ما به آن میگوئیم هدایت. ولی هدایت فقط یک نویسندهی خوب نیست، فقط یک آدم باسواد با فهم و دانشی نیست، بلکه یک جنبهاش جنبهی مدرنیتهاش هست و یک جنبه، جنبهی آزادگیاش.
آجودانی: از یک طرف هدایت بار سنت را بر دوش دارد، فرهنگ گذشتهی ما را، زبان پهلوی یاد میگیرد، حتی به فرهنگ عامیانه توجه میکند، زیر و بمهای این فرهنگ اجتماعی را دربیاورد، با تاریخ ایران میخواهد آشنا باشد، از یک طرف دیگر با ادبیات مدرن جهان آشناست. اینها همه سرنوشت تجددی است که بر ما وارد میشود، موقعیت تاریخی که ما داریم. تردیدی ندارم که اینها بر ذهن و زبان هدایت اثر گذاشت و در خلق شدن بوف کور نقش داشت. بوف کور مثل اینکه با سرنوشت ما گره خورده و من فکر میکنم هرچه میگذرد ما بیشتر میخواهیم به بوف کور مراجعه کنیم. این رجوع ما به بوف کور از زوایای مختلف، راجع زن در بوف کور، راجع به مسائل تکنیکی، زبان شاعرانهی بوف کور، وقتی مثلاً میگوید: "شب پاورچین پاورچین میگذشت" این بیانی که در بوف کور هست. این تعبیر اینکه "در زندگی زخمهایی هست" هنوز با سرنوشت روشنفکری ایران گره خورده. مثل اینکه روایت روشنفکری ایران روایت همین زخمهاست.
شرایط اجتماعی ـ سیاسی ایران در زمان زندگی هدایت و تأثیر آن بر آثار او چگونه بود؟
آجودانی: بهاعتقاد من هدایت مثل جریان روشنفکری ایران نطفهاش با تناقض بسته شده. یعنی اینها از سویی چشم به دنیای مدرن و آینده داشتند و از سویی عمیقاً پا در سنت باستانی داشتند، یا گذشتهی تاریخی مملکت خودشان. و این تناقض تنها یک تناقض تاریخی نیست، تناقض موقعیت فقط نیست، بلکه در دید و نگاه و نحوهی قضاوتشان هم هست.
کاتوزیان: هدایت فرزند انقلاب مشروطه بود. به این معنی که دو سه سال قبل از انقلاب مشروطه بدنیا آمد و هفت هشت ساله بود که مشروطهخواهان پیروز شدند. بعد هم دورهی جنگ جهانی اول و بعد هم آمدن رضاخان و شاه شدن رضاخان و دورهی رضاشاه و غیره همه به اشکال مختلف روی هدایت تأثیر گذاشت. مثلا نوعی آزادیخواهی که در او بود، به همین جهت هم وقتی که بعد از شهریور ۲۰ یعنی آمدن نیروی متفقین به ایران و رفتن رضاشاه از ایران جامعه باز شد، یعنی حکومت استبدادی فروریخت و در جامعه آزادیهایی پیدا شد، به خصوص آزادی اندیشه و قلم و غیره. نکتهای که بر آن تأکید میکنم این است که اگرچه هدایت متوجه مسائل اجتماعی و به معنای وسیعتر سیاسی بود، ولی آدم سیاسی نبود، آدمی نبود که به این حزب بپیوندد و یا با آن سازمان فلان کند، صاحب ایدئولوژی سیاسی باشد.
هیچ اثری در ایران به مانند بوف کور مورد نقد و بررسی قرار نگرفته است. آیا چندمعنایی و چندلایگی بوف کور را دلیلی بر این توجه و برداشتهای گوناگون میبینید؟
کاتوزیان: به نظر من یکی از دلایل اصلی این تأویلها و تعبیرهای گوناگون از بوف کور، همان خصلت مدرنیستی ـ سورئالیستیاش هست. یعنی اینکه تکنیک آن داستان جوری است که دست خواننده را خیلی زیاد بازمیگذارد برای اینکه هر نوع تعبیر و تأویلی که میخواهد بکند. اگر شما وارد باشید به کارهای هدایت، هدایت را بشناسید، آثارش را بخصوص بشناسید، میتوانید که نزدیکتر بشوید به یک تأویل که بیشتر قابل قبول است. مثلا داستان کوتاه عروسک پشت پرده، که شهرت چندانی ندارد و غالبا کسانی هم درباره بوف کور مینویسند، از آن خبر ندارند. در این داستان شما الگوی داستان بوف کور را میبینید که تقریبا تمام و کمال وجود دارد. اما تفاوتش این است که عروسک پشت پرده به سبک رئالیستی نوشته شده، یعنی که تکنیکش رئالیستی است و خیلی روشنتر میشود دریافت که داستان از چه قرار است تا در قیاس با مثلا بوف کور با تکنیک سورئالیستی. درحالیکه استخوانبندی بوف کور در عروسک پشت پرده هست، به نحوی در سهقطره خون هم و بعضاً، تا یک اندازهای، در زندهبگور دیده میشود و بعضاً در آثار دیگر مثل داستان کوتاه بنبست یا داوود گوژپشت و اینها. به هرحال با آشنایی کامل به آثار پیشین هدایت آدم میتواند به یک روایت نسبتا ملموسی نزدیک شود تا اینکه هر تعبیر و تفسیری که به نظر خواننده یا ناقد میرسد، عرضه شود.
آجودانی: بوف کور به عنوان یک شاهکار بر تارک داستاننویسی ایران میدرخشد و خاصیت شاهکار همین است که خاصیت تفسیرپذیری داشته باشد، خاصیت اینکه آدمها و نسلها بتوانند از زوایای دیگری با او ارتباط برقرار کنند. اگر متن بوف کور را در بین نوشتههای دیگر خود هدایت بخوانیم، ارتباط عمیق اینها را آدم پیدا میکند. اما با همهی این نزدیکیها و ارتباطی که وجود دارد و بعضی وقتها میبینیم کلمات و تصویرها عیناً تکرار میشود، جایگاهی که بوف کور نوشته میشود، آن جایگاه غمانگیز سرنوشت روشنفکری ایران هست در برزخ سنت و تجدد. و همین است که هدایت را در بوف کور زبانی میدهد که هم زبان شعر است ـ باصطلاح زیباییهای ایهام برانگیز شعر فارسی یعنی زبان سنت را با خودش دارد ـ و هم ساختار مدرنی که از داستاننگاری میراث تجدد میآید. یعنی بوف کور میشود محل تلاقی سنت و تجدد ما و بازتاب مصیبتی که روشنفکری این دوران تجدد با خودش دارد. سرنوشت غمانگیزی که از یکسو میخواهد مدرن باشد و از سوی دیگر در عین مدرن بودن، رویای بازگشت به عصر سلحشوری تاریخ و فرهنگ ایران را دارد. این سرنوشت متناقض و دردناک را که در روشنفکران مشروطه میشود دید، در روشنفکران همعصر هدایت هم میشود دید.
فکر میکنید که چرا خیام تا این اندازه روی هدایت تأثیرگذار بود؟
آجودانی: خود هدایت میگوید خیام یک سمپاتی دارد نسبت به فرهنگ ایرانی و علیه فرهنگ سامی. میگوید یک نوستالژی نسبت به گذشته در خیام میبینم و بعد مشرب خیام را هم اگر نگاه کنیم، آن واقعبینی تلخ خیام که زودگذر بودن جهان و بیاعتباری جهان با دید هدایت نسبت به مسائل زندگی نزدیک بوده.
کاتوزیان: خیام تا نیمهی دوم قرن نوزدهم در ادبیات ایران و در تاریخ ایران تقریباً شاعر ناشناسی بود. آنچه سبب آشنایی با او و بعد تقدیر و تحسین زیادی شد این بود که "ادوارد فیتزجرالد" شاعر انگلیسی یک مقدار از رباعیات او را بهصورت آزاد به انگلیسی ترجمه کرد. این ترجمه بر جامعهی آنروز انگلیس و آمریکا و انگلیسیزبانها سخت تأثیر گذاشت. عدهی زیادی اسم پسران و نوههایشان را عمر گذاشتند، نه به خاطر خلیفهی دوم اسلام، بلکه به خاطر خیام. یکی از نخستین کتابهای هدایت که در حدود بیست یا بیستویک سالگی درآورده، عنوانش هست "رباعیات خیام" و این رباعیات خیام یک مقدمهای رویش نوشته و نظر خودش همان تعبیر و تفسیر خودش بر خیام بوده. بعد که وارد تجزیه و تحلیل میشود، در تحلیلش از خیام و رباعیاتش آراء آن زمانش را منعکس میکند. شما اگر این را مقایسه کنید با کتاب دوم هدایت دربارهی خیام که مشهور است، یعنی کتابی که اگر اشتباه نکنم سال ۱۳۱۳ اولین بار چاپ شده و عنوانش هم "ترانههای خیام" هست، هدایتی دارد حرف میزند که عقاید ۱۳۱۳ را دارد. بنابراین از یک سو همین تعبیرپذیری خیام است. جنبهی دیگرش این است که هدایت درواقع دارد حرف خودش را میزند. آن عقایدی که آن روز داشته، چندین سال بعد اینها را منعکس میکند و از قول خیام میگوید.
شصت سال پیش هدایت دست به خودکشی میزند. اگر بار پیش خود را به رود انداخته و نجات یافته بود، اینبار با برنامهی قبلی خود را برای مرگ آماده میکند. دلیل آنرا چه میبینید؟
آجودانی: مسئلهی مرگ یکی از بنمایهها و درونمایههای نوشتههای هدایت است. این اصلا انسان مدرن است که آنقدر به مسئلهی مرگ فکر میکند. این بخشی از تجدد ماست. این دغدغهی مرگ، این خودکشی را راه رهایی پیدا کردن، اینکه انسان خودش بخواهد سرنوشتش را خودش تعیین کند، خودش مقدر باشد بر سرنوشت خودش و تصمیم بگیرد که مثلا به زندگی پایان دهد، مربوط به همین دوران تجدد است. من فکر میکنم این موقعیتی که هدایت در آن گیر کرده بود و فهمی که او از این موقعیت به دست آورده بود و تناقضی که با خودش در این فهم حمل میکرد با خصوصیات فردی، تجربههای شخصی، سرانجام راه دیگری پیش هدایت نگذاشت جزاینکه خودکشی کند. راوی بوف کور هم یک جوری خودکشی کرد، یک جوری به پایان رسید، به نقطهی مرگ و این سرنوشت مشترکی بود که بین هدایت و راوی بوف کور اتفاق افتاد و شاید بخشی از تجربهی دردناک یک انسان ایرانی بود که در یک موقعیت تاریخی به یک سهم تلخی از زندگی رسید، به یأس و نومیدی دست پیدا کرد که جنبهی فلسفی پیدا کرد.
کاتوزیان: آن هم باز دلایل گوناگون دارد. نوعی زمینهی افسردگی را شما در آثارش، خاص نامهها میتوانید ببینید. سه چهار سال پیش از خودکشیاش، تمام مراکز قدرت با این آدم بداند، از جمله حزب توده که از نظر او مقتدرترین چیز حساب میشود، بخاطر اینکه تمام روشنفکران ایران دستشان هست. همه دارند میکوبندش. و این شوخی نیست. حتی توی نامههایش به شهید نورایی هست که میگوید: من ول کردم، اینها ول نمیکنند. بعد بلند شد به تشویق حسن شهید نورایی آمد به پاریس به این امید که بتواند کاری پیدا کند و بماند. چهارماه مرخصی باحقوق که به او دادند به عنوان معالجه. در این چهارماه به هر سویی که گشت، راهی نبود و نتوانست فرانسه کار پیدا کند و نه جای دیگر. اصلا خود فرانسه اجازهی اقامت تمدید نمیکردند. آمد برود سوئیس، ویزا ندادند. ظاهراً در فکر لندن بود.
در واقع با آن دانش و فرهیختگی نه کار داشت، نه پول داشت، نه اقامت درست و حسابی داشت، نه از سوی روشنفکران پذیرفته شده بود. یک زندگی ایزوله؟!
کاتوزیان: بله، در ایران که بود که هر روز بدتر میشد. شغلش در همین هنرکدهی زیبا مترجمی بود. ولی خوب سه چهار سال اول بعد از رفتن رضاشاه حزب توده یک مرکز به اصطلاح روشنفکری شده بود و موقعی سازمانِ بازی بود، سازمان بستهی کمونیستی ـ استالینیستی نبود. بعداً اینطور شد، وقتی هدایت ازش بُرید. هدایت - تأکید میکنم - عضوش نبود، ولی دوستانش بودند. و رفتآمد با اینها یک دلخوشی برایش بود. بعد از اینکه با حزب توده درافتاد، دیگر هیچ جایی برایش باقی نماند، برعکس آنها هم به جانش افتادند و دیگر کار را تمام کردند.
مصاحبهگر: نوشین شاهرخی
اشتراک در:
پستها (Atom)