۱۳۹۰ اردیبهشت ۲, جمعه

آذربایجان کجاست؟

آنچه در پی می‌آید بخش نخست مقاله‌ی دکتر جلال متینی است که ۲۲ سال پیش در پاییز ۱۳۶۸ (۱۹۸۹) در مجله‌ی ایرانشناسی (سال اول، شماره‌ی ۳) منتشر شده است. این مقاله‌ی ارزشمند که دو سال، پیش از استقلال اران (۱۹۹۱) که جمهوری آذربایجان خوانده می‌شود، منتشر شده، دربردارنده‌ی اشاره‌های بجایی برای نمونه درباره‌ی نام دروغین آذربایجان شمالی و جنوبی! است که استاد متینی بیش از دو دهه پیش با تیزبینی به واکاوی این جعلیات پرداخته و به ایرانیان هشدار داده است.


«امسال در مدارس شوروی از دو درس تاریخ و علوم‏ اجتماعی، امتحان نهایی به عمل نخواهد آمد، زیرا در چند دهه‌ی گذشته، تاریخ آن کشور به صورت کاملا تحریف‏ شده‏ای در کتاب‌های درسی مورد بحث قرار گرفته است.» روزنامه ایزوستیا*

دکتر جلال متینی- درباره آذربایجان و موقعیت خاص و استثنایی آن، به‌ویژه در گذشته، از نظر همسایگی با دولت‌های عثمانی و روسیه تزاری و سپس با جانشینان این دو دولت: ترکیه‏ و اتحاد جماهیر شوروی و عواقب مترتب بر این مجاورت، مطالب گفتنی بسیار است. دولت عثمانی که مقارن با تشکیل سلسله صفویه به اوج قدرت خود رسیده بود و با تکیه بر مذهب تسنن، داعیه خلافت مسلمانان جهان را داشت، وجود یک دولت نیرومند شیعی‏‌مذهب را در همسایگی خود برنمی‏تافت. پس، از آغاز سلطنت شاه اسماعیل یکم به‌خصوص‏ تا دوران نادرشاه در مدتی در حدود ۲۵۰ سال می‏کوشید با لشکرکشی‌های پی‏درپی‏ به ایران، آذربایجان و سرزمین‌های واقع در شمال و جنوب این ایالت را ضمیمه قلمرو خود سازد و اگر کاردانی پادشاهی چون شاه عباس اول و نادرشاه و دلاوری سپاهیان ایران نمی‏بود، یقینا آن دولت در چند قرن پیش دست‌کم آذربایجان را به خاک خود ملحق‏ ساخته بود. ایران در اواخر دوره صفویه هنوز گرفتار تجاوزات دولت عثمانی بود که‏ روسیه تزاری نیز برای رسیدن به آب‌های گرم، نخست سواحل دریای مازندران را از دربند تا استراباد اشغال کرد و سپس به‌مرور قسمت‌هایی از قفقاز را به تصرف خود درآورد و آن‏گاه‏ در دوران سلطنت فتحعلی‏شاه قاجار به سراغ بقیه اراضی واقع در شمال رود ارس آمد و در جنگ‌هایی که به قراردادهای گلستان (۱۲۲۸ هـ.ق./۱۸۱۳ م) و ترکمان‏چای (۱۲۴۳ هـ.ق./۱۸۲۸ م) انجامید، تمام سرزمین‌های واقع در شمال رود ارس را بدین شرح از ایران‏ جدا و ضمیمه خاک خود ساخت:

«فصل سوم‏ [قرارداد گلستان‏]: اعلیحضرت قدرقدرت… ایران به جهت ثبوت‏ دوستی… که به… ایمپراطور کل ممالک روسیه دارند… ولایات قراباغ و گنجه‏ که الان موسوم به یلزابتوپول است و اولکای خوانین‏نشین شکی و شیروان و قبه‏ و دربند و بادکوبه و هرجا از ولایت طالش را با خاکی که الان در تصرف‏ دولت روسیه است و شمال داغستان و گرجستان و محال شوره کل و آچوق‏ باش و گروزیه و منگریل و ابخار و تمامی اولکا و اراضی که در میانه‌ی قفقازیه و سرحدات معینة الحالیه بوده و نیز آنچه از اراضی دریایی قفقازیه الی کنار دریای خزر متصل است مخصوص و متعلق به ممالک ایمپریه روسیه‏ می‏دانند.»

“ماده‌ی سوم‏ [قرارداد ترکمن‏چای‏]: اعلیحضرت شاه ایران… ولایت ایروان‏ را از این‏سو و آن‏سوی ارس و ولایت نخجوان را به امپراتوری روسیه واگذار می‏کند…”۱

و از آن تاریخ روسیه تزاری (و سپس اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی) -بی‏واسطه- همسایه دیوار به دیوار آذربایجان شد، هم‌چنان‏که دولت عثمانی(ترکیه کنونی) نیز از جانب مشرق، همسایه آذربایجان بود. در حوادث دوران مشروطیت (۱۲۸۵ خورشیدی/۱۳۲۴ هـ.ق.) علاوه بر آن‏که روس‌ها با مشروطیت به مخالفت برخاستند و شاه مستبد قاجار، محمدعلی‏شاه را کاملا زیر حمایت خود قرار دادند، در آذربایجان‏ نیز به کشتن عده‏ای از مشروطه‏طلبان دست زدند. با آغاز جنگ جهانی اول، دولت‏ روسیه تزاری و عثمانی -که در دو قطب مخالف قرار داشتند- هریک برای حفظ منافع‏ خود به آذربایجان و سرزمین‌های اطراف آن لشکرکشی کردند و تلفات جانی و خسارات‏ مالی بسیار به بار آوردند. این جنگ می‏رفت که به پایان خود نزدیک شود که با شکست روسیه تزاری، سپاهیان عثمانی به سرزمین‌های واقع در شمال رود ارس که در تصرف‏ روسیه بود وارد شدند و از جمله کارهای عثمانیان در این هنگام این بود که نام تاریخی و قدیمی سرزمین «اران» را به «آذربایجان» تغییر دادند (که این کار در همان زمان در ایران مورد اعتراض کسانی چون خیابانی و طرفدارانش قرار گرفت) و با پشتیبانی آنان‏ دولتی نیز در این آذربایجان جدیدالولاده به وجود آمد. امید ترکان عثمانی که در آن سال‌ها سیاست‌شان کم‏وبیش مبتنی بر پان‏اسلامیسم و پان‏تورکیسم و یا یکی از این دو بود، این‏ بود که با تکیه بر زبان ترکی – زبان مشترک ساکنان آذربایجان و اران و عثمانی- آن دو منطقه را به خاک خود ملحق سازند،۲ ولی دولت عثمانی نیز در جنگ جهانی اول پس از مدتی‏ کوتاه از پای درآمد و پس از روسیه تزاری از صحنه خارج شد و آذربایجان برساخته عثمانیان پا در هوا ماند، اما طولی نکشید که بلشویک‌ها قفقاز را تصرف کردند و دولت روسیه شوروی با آینده‏نگری خاص، نامی را که ترکان عثمانی برای‏ مقاصد سیاسی و تجاوزکارانه خود به اران داده بودند، برای این سرزمین حفظ کرد و یکی‏ از جمهوری‌های خود را «آذربایجان» خواند و در نتیجه اران از آن زمان تا به امروز به نام‏ “آذربایجان شوروی” نامیده می‏شود. از این واقعه سال‌ها گذشت تا در جنگ جهانی دوم، دولت شوروی در سال ۱۳۲۰ خورشیدی/۱۹۴۱ م. شمال ایران و از جمله آذربایجان را اشغال کرد و در سال ۱۳۲۴/۱۹۴۵ با حمایت مستقیم آن دولت، فرقه دموکرات‏ آذربایجان – که به‌ظاهر در چهارچوب قانون اساسی ایران، خواستار تشکیل انجمن‌های‏ ایالتی و ولایتی و به رسمیت‌شناختن زبان ترکی در آذربایجان بود- در آن استان، دولتی خودمختار تشکیل داد و آذربایجان عملا از ایران جدا شد. ولی بعدا جزر و مدّ حوادث سیاسی جهان، موجب آمد که سران فرقه دموکرات آذربایجان به آن‏ سوی ارس (آذربایجان شوروی) بگریزند. در نتیجه، مدت‌ها دیگر کسی از خودمختاری یا جدایی آذربایجان سخنی به میان نیاورد. از سوی دیگر در همان سال‌های جنگ ‏ جهانی دوم دولت جمهوری ترکیه که نرمک‏نرمک بی‏سروصدا همان سیاست پان‏‌تورکیسم دولت عثمانی را تعقیب می‏کرد در ایرانِ ناتوان و اشغال‌شده از سوی روسیه و بریتانیا و امریکا به اعطای بورس‌های تحصیلی به جوانان آذربایجانی به منظور تحصیل در دانشگاه‌های ترکیه دست زد تا از برخی از این تحصیل‏کردگان در آینده و در صورت‏ وجود شرایط مساعد، به نفع خود استفاده کند که البته در سال‌های اخیر بعضی از این‏ فارغ‌التحصیلان در ایران به فعالیت‌هایی درباره آذربایجان و زبان ترکی دست زده‏اند.

ناگفته نماند که به طور کلی فعالیت طرفداران خودمختاری، جدایی آذربایجان و یا الحاق آذربایجان ایران به ارانِ سابق در دوران حکومت جمهوری اسلامی هم در ایران و هم در خارج از کشور شدت بیش‌تری گرفته است؛ چنان‏که حیدر علی‏اف که در زمان‏ یوری آندروپف به عضویت در کمیته سیاسی حزب کمونیست شوروی و نیز معاونت‏ نخست‏وزیر این کشور برگزیده شده بود در تابستان ۱۳۶۱ به گروهی از بازدیدکنندگان‏ غربی در باکو گفته بود: آذربایجانی‌های شوروی «به کمال رشد رسیده‏اند» درحالی‏که‏ مردم آذربایجان ایران هم‌چنان عقب مانده‏اند و آن‏گاه افزوده بود که «شخصا امیدوارم‏ آذربایجانی‏ها در آینده متحد شوند.»۳ سپس در تابستان ۱۳۶۲، ناگهان مرامنامه «مستقل آذربایجان دموکرات فیرقه‏سی» که کسی از حیات آن خبری نداشت، منتشر شد که در آن به عقب‏ماندگی آذربایجان ایران، «ایران کثیرالمله»، ضرورت تشکیل‏ جمهوری متحده دموکراتیک خلق ایران و نیز تشکیل حکومت خودمختار آذربایجان‏ تصریح شده بود؛ با تکیه بر این‏که «زبان ترکی آذری زبان رسمی حکومت خودمختار خواهد بود. آموزش و پرورش در آذربایجان در کلیه مراحل تحصیلی به زبان ترکی خواهد بود…»۴ و اینک نیز خبر می‏رسد که در آذربایجان شوروی، برخی افراد و گروه‌ها با استفاده از فضای سیاسی خاصی که گورباچف رهبر شوروی در آن کشور و اروپای‏ شرقی به وجود آورده است، نه فقط استقلال آذربایجان شوروی را مطرح می‏سازند -که‏ البته موضوعی است مربوط به خود ایشان- بلکه با گستاخی تمام الحاق آذربایجان ایران‏ به آذربایجان شوروی (اران) را نیز در سرلوحه برنامه‏های خود قرار داده‏اند. یکی از طرفداران جدی و فعال این فکر ابوالفضل علی‏اف رهبر جبهه خلق آذربایجان‏ شوروی است. وی ظاهرا برای آن‏که به برخی از آذربایجانیانِ ایران نیز باجی داده‏ باشد، تصویر شاه ‏اسماعیل صفوی را در خانه خود نصب کرده‏ است.۵

در پی این کوشش‌هاست که آذربایجان بار دیگر به صورت موضوع روز درآمده‌است و از جمله‏ در چند سال اخیر افرادی در اروپا و امریکا به تشکیل انجمن آذربایجان دست زده‏اند. اگر در فاصله سال‌های ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۷ این‏گونه تبلیغات در داخل خاک شوروی و آذربایجان شوروی انجام می‏شد، اینک امریکا و اروپا نیز به صورت کانون این‏گونه فعالیت‌ها درآمده‏اند. برخی اتباع دولت شوروی که لابد «صرفا» برای مقاصد فرهنگی و هنری و علمی به امریکا سفر می‏کنند از نابسامانی‏ وضع آذربایجان در ایران اظهار تأسف می‏کنند و اشک تمساح می‏ریزند و آرزو می‏کنند که این آذربایجان به وطن‌شان «آذربایجان شوروی» و باکو بازگردند تا آنان نیز به رفاه مطلق برسند! این افراد از این حقیقت غافلند که دوران استالین سپری شده‌است و اینک دوران دگرگونی‌های پیش‏بینی‌نشده در پشت پرده آهنین فرا رسیده‌است و کارها از لونی‏ دیگر شده است، چنان‏که ضیاء بنیاداف آکادمیسین و مدیر انستیتوی شرق‏شناسی‏ آذربایجان شوروی در مصاحبه‏ای در تهران، پرده‏ها را به کنار می‏زند و گفتنی‌ها را بر زبان‏ می‏آورد و از جمله می‏گوید در ۷۰-۶۰ سال گذشته «نابودی رشته‏های پیوند با گذشته(مذهب، زبان و الفبا)» مردم آذربایجان را به خشم آورده است. او به‌صراحت از «نهضت بازگشت به خویش» سخن می‏گوید و نیز می‏افزاید که «ما می‏خواهیم الفبای‏ روسی را عوض کنیم.» بنیاداف به «سیاست استالینی و الحاق‏طلبانه» نیز حمله‏ می‏کند و «با کسانی که هم‏اکنون نیز همان سیاست‌ها را در قالب‌های «فرهنگی» حمل‏ می‏کنند» اعتراض می‏کند و «آن‌ها را دم و دنبالچه‏های باقراف و حیدر علی‏اف و استالین»می‏داند.۶

درباره مطالب مختلفی که در این روزها می‏توان و باید درباره آذربایجان نوشت، نگارنده این سطور درصدد است در این مقاله تنها به بررسی ادعای برخی از مؤلفان‏ شوروی در دوره استالین بپردازد؛ بدین شرح که در قدیم مملکتی یا ایالتی به نام‏ آذربایجان وجود داشته و این منطقه در دوره فتحعلی‌شاه قاجار با امضای قراردادهای‏ گلستان و ترکمان‏چای به دو قسمت آذربایجان شمالی و آذربایجان جنوبی تقسیم شده‏ است (یقینا به نظر ایشان نظیر کشور کره که به دو قسمت شمالی و جنوبی و یا آلمان‏ که به دو کشور آلمان شرقی و غربی تقسیم شده است). بدین دلیل بنده در این مقاله به‏ چند موضوع مهم دیگر با آن‏که هریک از آن‌ها به گونه‏ای با مسئله دو آذربایجان! در ارتباط مستقیم است، برای پرهیز از طولانی‌شدن این نوشته خودداری می‏کند و بحث خود را به موضوع اصلی منحصر می‏سازد. موضوع‌هایی که در این مقاله مورد بررسی قرار نخواهند گرفت فهرست‏وار عبارتند از:

۱-دعاوی پان‏تورکیست‏ها که از اواخر دوران امپراتوری عثمانی تا به امروز در ترکیه به فعالیت مشغولند و از جمله به آذربایجان ایران نیز چشم طمع دوخته‏اند. برخی از سخنان علمای این مکتب عبارت است از: «ترکان نخستین مشعلداران فرهنگ جهانی‏ بودند»،۷ «اقوامی که در شفق و طلیعه تاریخ آسیای مقدم پدیدار شدند، شومریان، سوبارها، هوریان، ایلامیان، کوتیان، کاسیان، میتانیان و هیتیان از این گروه‏[=اقوام‏ ترک‏]اند. ولی اکدیان، آشوریان، آرامیان، یهودان و سامیان محتمل است از این گروه‏ باشند.»،۸ «پدیدآورندگان فرهنگ شوش‏[یعنی سرزمین هخامنشیان‏]…اقوام ترک بوده‏اند»،۹ «کردان از جمیع جهات ترک‏اند» و «این نکته که کردان از جمیع جهات‏ ترک هستند، واقعیتی است روشن و انکارناپذیر، همانند آن‏که بگوییم دو ضرب در دو (۴ =۲×۲) می‏شود، چهار»،۱۰ «ترکان پیش از ظهور اسلام در شرق شبه‌جزیره آناتولی، آذربایجان، گرجستان وجود داشته‏اند»،۱۱ «وطن ترکان نه ترکیه است و نه ترکستان، بلکه وطن ترکان، کشور بزرگ و جاودانی توران است»،۱۲ «هدف ما آن است که صد میلیون ترک را در ملتی واحد متحد گردانیم»،۱۳ و «خطاب به ترکان: تو باید همه علم و دانش و تفکر و امکانات خود را صرف اعتلای ترکان کنی و حتی یک لحظه این شعار را از یاد نبری که می‏گوید: همه‏چیز برای ترکان و به خاطر ترکان است»،۱۴ و سرانجام‏ «آتاتورک نه تنها پدر ترکان ترکیه، بلکه پدر همه ترکان جهان است.»۱۵

۲-آذربایجانیان در ایران و نیز همه ترک‌زبانان ایران «ترک»اند، نه ایرانی یا ایرانی ترک‌زبان.

۳-قرن‌هاست مردم آذربایجان در ایران اسیر دست شوونیست‌های فارس هستند و فارس‏ها نگذاشته‏اند «ادبیات آذری» یا «ادبیات آذربایجانی» رشد کند.

۴-آذربایجان هیچ‏گاه بخشی از ایران نبوده و «به طور موقت و در نتیجه اردوکشی‌های‏ استیلاگرانه ایرانیان توسط آن‌ها اشغال شده است.»۱۶

۵-در آذربایجان واقع در جنوب رود ارس باید یک حکومت «ملی» و مستقل و جدا از ایران تشکیل شود.

۶-به علت هم‌زبانی آذربایجانیان ایران با ساکنان اران، آذربایجان باید به‏ آذربایجان شوروی ملحق شود.

۷-زبان ترکی را در آذربایجان نباید به الفبای فارسی-عربی که هم‏اکنون متداول‏ است، نوشت، بلکه ارجح آن است که الفبای سریلیک را برای نگارش آن به کار برد، یعنی همان الفبایی که از جمله در آذربایجان شوروی به کار می‏رود.

۸-در ۶۵ سال اخیر یعنی از دوران خلع سلسله قاجاریه تا به امروز در آذربایجان‏ ایران تنها به مدت یک سال کارها از هر جهت به سود مردم آذربایجان انجام شده و آن‏ دوران فرمانروایی فرقه دموکرات آذربایجان به رهبری پیشه‏وری است.

هم‌چنان‏که عرض کردم، بنده به هیچ‏وجه وارد بحث درباره هیچ یک از این‏ موضوع‌ها نمی‏شوم، زیرا بحث اصلی بنده بررسی صحت و سقم این ادعاست که از زمان‌های قدیم در دو سوی رود ارس ایالتی یکپارچه به نام آذربایجان وجود داشته….

باید این موضوع را نیز به عرض برسانم که آن‌چه مرا به نگارش این مختصر واداشته‌است، کتابی است که در این اواخر در امریکا به زبان فارسی به چاپ رسیده و به لطف دوستی‏ به دست من رسیده است. نویسنده کتاب عباسعلی جوادی است و نام کتاب آذربایجان و زبان آن، اوضاع و مشکلات ترکی آذری در ایران است. من مؤلف محترم این کتاب را ندیده‏ام و نمی‏شناسم و بدین دلیل نمی‏دانم وی اهل یکی از شهرهای واقع در شمال رود ارس‏ یعنی همان اران تاریخی است و در دوران تحصیل خود در مدارس آن دیار، ناخودآگاه و ناخواسته، تحت تأثیر نوشته‏های مورخان و مؤلفان دوران استالین قرار گرفته‏ است و اینک با وجود سپری‌شدن آن عصر، باز آن‌چه را که استاد ازل گفته است‏ بازگو می‏کند، هم‌چنان‏که نمی‏دانم اگر اهل اران است، عضو حزب کمونیست‏ آذربایجان هم هست یا نه؟ از سوی دیگر چون مؤسسه ناشر این کتاب (شرکت کتاب‏ جهان) از آنِ حسن جوادی استاد و رئیس پیشین بخش زبان انگلیسی دانشگاه تهران‏ است که در ایرانی‌بودن وی اندک تردیدی ندارم، با خود می‏گویم نکند که آن جوادی‏ نیز از آذربایجان خودمان باشد. علت این‏که ذهن من پس از مطالعه کتاب مورد بحث، نخست متوجه این مطلب شد که مؤلف کتاب، به اصطلاح روس‌ها باید از «شمالی»ها باشد نه از «جنوبی»ها، آن است که این کتاب درست چندماهی پس از آمدن حسین‏ حیدراف رئیس گروه موسیقی آذربایجان شوروی به امریکا به دستم رسید و هنوز سخنان‏ حسین حیدراف در گوشم طنین‏افکن بود که در مصاحبه‏ای در نیویورک گفته بود مملکتی به نام آذربایجان وجود داشته است که شمالش داغستان کنونی است و جنوبش‏ زنجان ایران و این مملکت در سال ۱۸۲۸ پس از جنگ‌های ایران و روسیه به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم شده است! و تصادفا در کتاب عباسعلی جوادی نیز به‏ مطالبی نظیر سخنان عالمانه همین حسین حیدراف برخوردم. دلیل دیگری که «شمالی»بودن نویسنده محترم کتاب را در ذهنم تقویت می‏کند آن است که تا پیش از انقلاب‏ اسلامی در ایران نشنیده بودم حتی رجال درجه اول حزب توده و رهبران فرقه دموکرات‏ آذربایجان از آذربایجان شمالی و جنوبی سخن به میان آورده باشند. آنان ظاهر را حفظ می‏کردند. تنها پس از آن‏که رهبران این فرقه به آذربایجان شوروی گریختند بی‏پرده از آرزوی خود برای الحاق آذربایجان ایران به آذربایجان شوروی سخن گفتند که بعدا به‏ آن اشاره خواهم کرد. دلیل دیگر من در احتمال «شمالی»بودن نویسنده این کتاب آن‏ است که اگر وی ایرانی بود و در سال‌های اخیر با ایران در ارتباط، در کنار مجله ترکی وارلیق دکتر جواد هیأت، از کتاب آذربایجان و اران یا (آذربایجان از کهن‌ترین ایام تا امروز) تألیف عنایت‌الله رضا نیز آگاه می‏شد و آن را می‏خواند و متوجه می‏شد که روس‌ها در کمال تردستی عنوان آذربایجان شمالی و جنوبی را تنها به منظور تجزیه آذربایجان از ایران و الحاق آن به خاک خود جعل کرده‏اند و این موضوع نیز از جمله مجعولات متعدد دوران استالین است و پایه علمی‏ ندارد. به علاوه اگر نویسنده محترم کتاب، ایرانی بود محال و ممتنع بود پس از آن‏‌که حتی دولتمردان شوروی کوس رسوایی سیاست‌های استالین را بر سر بازارهای جهان زده‏اند، باز بخش‌نامه‏های دوران استالین و آن‌چه را که “حیدر علی‏اف”‏ها و “حسین حیدراف”‏ها درباره مملکت آذربایجان و تقسیم آن به دو بخش بر زبان آورده‏اند، با آب‏وتاب تمام به زبان فارسی بنویسد و در ایالت کالیفرنیا در امریکا به چاپ برساند.

ادامه دارد…

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر